خانواده ما از اون خانوادههای سنتیای هست که وقتی میخوای یه موضوع ساده رو مطرح کنی، باید جلسه بذاری، چهار تا شاهد بیاری و در نهایت هم تهش هیچی به هیچی. مامان نقش مدیرکل امور مالی خونه رو داشت. از قبض آب و برق گرفته تا قسط ماشین و حتی پول توجیبی بابا (!) همه دست مامان بود. بابا هم نقش ناظر کل رو داشت؛ یعنی فقط نظارت میکرد و نظر میداد. من و داداشم هم بیشتر شبیه دکور بودیم؛ تماشاچیهایی که هر از گاهی، جرقهای میزدن و آتیش ماجرا رو بیشتر میکردن.
خب، مامان یه دفترچه داشت؛ یه دفترچه قطور و پُر از عدد و رقم. مامان هر شب، مثل یه حسابدار خبره، با یه عینک ذرهبینی(!) مینشست و همه چیز رو مینوشت. اگه میدیدین، فکر میکردین داره بودجه سال آینده یه کشور رو تنظیم میکنه. ولی راستش، این دفترچه برای مامان کمکم شده بود مثل یه زندان. هر روز یه گوشه خونه نشسته بود، دفترچه به دست، و دائم غر میزد که چرا هیچچیز به موقع پرداخت نمیشه.
یه روز که مامان داشت دفترچه رو ورق میزد و غرغر میکرد، دیگه تحملم تموم شد. گفتم:
«مامان، چرا از پرداخت مستقیم استفاده نمیکنی؟»
مامان همون نگاه معروفش رو انداخت؛ همون نگاهی که همیشه وقتی یه پیشنهاد عجیب میدی، تحویلت میده. گفت:
«پرداخت مستقیم؟ پول خودش از حساب میره؟ اینا همش کلاهبرداریه!»
بابا که اون موقع داشت روزنامه میخوند، سرش رو از پشت روزنامه آورد بیرون و گفت:
«یعنی پولمون خودش میره؟ بدون اینکه کسی از ما اجازه بگیره؟ هه! اینا همش حقهبازیه.»
ولی من تسلیم نشدم. شروع کردم براشون توضیح دادن. گفتم:
«مامان، ببین، این سیستم یه جور جادوئه. همه قبضها و قسطها رو خودش اتوماتیک پرداخت میکنه. یعنی نیازی نیست هی فکر کنی که قبض برق رو پرداخت کردی یا نه.»
بعد از کلی بحث و جدل، بالاخره مامان رضایت داد که سیستم پرداخت مستقیم رو امتحان کنه. شروع کردیم ثبتنام و راهاندازی. اوایل، همه چیز شبیه بهشت بود. قبضها سر وقت پرداخت میشد، مامان دیگه لازم نبود هر شب دفترچهشو ورق بزنه و حتی بابا، که همیشه نسبت به تکنولوژی بدبین بود، راضی شده بود. ولی خب، این خوشی دیری نپایید.
چند ماه بعد، یه صبحانه خانوادگی داشتیم و همه دور میز جمع بودیم. بابا یه دفعه با صدای بلند گفت:
«این پرداخت مستقیم داره سر ما کلاه میذاره!»
همه با تعجب پرسیدیم:
«چطور؟»
بابا گفت:
«دیشب حساب بانکیم رو چک کردم، دیدم پول کم شده. بدون اینکه کسی از من اجازه بگیره!»
مامان، که همیشه گوشبهزنگ بود، سریع گوشیشو برداشت و حسابش رو چک کرد. بعد با یه صدای وحشتزده گفت:
«آره! قبض گاز هم از حساب من کم شده. اصلاً من کی به اینا اجازه دادم پول بردارن؟»
اونجا بود که داداشم، که همیشه خودش رو شرلوک هولمز محله میدونست، گفت:
«اینا دارن از پرداخت مستقیم سوءاستفاده میکنن. باید شکایت کنیم!»
از اون روز، هر چی مشکل مالی پیش میاومد، تقصیر پرداخت مستقیم بود. اگه پولی از حساب گم میشد:
«پرداخت مستقیم خورده!»
اگه قبضی به اشتباه پرداخت میشد:
«اینم کار پرداخت مستقیمه!»
اگه پول توجیبی داداشم زودتر از انتظار تموم میشد:
«حتماً پرداخت مستقیم خورده!»
یه بار مامان گفت:
«یه بسته خرید کردم، پولش از حسابم کم شده ولی بسته نیومده. اینم لابد کار پرداخت مستقیمه!»
بابا، که سیگارش کم شده بود، گفت:
«من مطمئنم این پرداخت مستقیم پول سیگار منو برداشته!»
ولی نقطه اوج داستان، وقتی بود که یه قبض برق برای یه ساختمون دیگه به اسم ما ثبت و پرداخت شده بود. بابا با یه لحن حقبهجانب گفت:
«دیدین؟ گفتم این سیستم یه کلاهبرداریه! میخوان ما رو ورشکسته کنن.»
من، که میدونستم مشکل از سیستم نیست، شروع کردم به تحقیق. بالاخره فهمیدم که مامان توی ثبت شناسه قبض اشتباه کرده. ولی آیا کسی باور میکرد؟ البته که نه! وقتی ماجرا رو توضیح دادم، بابا گفت:
«خب، این سیستم باید اشتباه مامانتو میفهمید. مگه نمیگن هوشمنده؟!»
بعد از کلی سوءتفاهم و داستان، یه روز دیدم مامان دوباره دفترچه قدیمیشو باز کرده و داره همه قبضها رو دستی مینویسه. گفتم:
«مامان، چرا دیگه از پرداخت مستقیم استفاده نمیکنی؟»
مامان با یه آه طولانی گفت:
«اعتماد نمیکنم. حداقل اینطوری اگه اشتباهی بشه، خودم کردم!»
حالا، هر وقت کسی درباره پرداخت مستقیم صحبت میکنه، بابا با افتخار میگه:
«ما امتحان کردیم، جواب نداد!»
ولی من توی دلم میخندم. چون میدونم، همون روزی که مامان دفترچهشو گم کنه، اولین کسی که برمیگرده سراغ پرداخت مستقیم، همینه!