ویرگول
ورودثبت نام
گنجشک
گنجشک
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

بی کلام

خیلی وقته ننوشتم، گیر یه قهر جدی و کلافگی کامل با نویسندگی افتادم و نمیتونم خودم رو پیدا کنم. همه نوشته هام نصف و نیمه هایی شدن که نمیخوان ادامه بدن راهشون رو و تا یه جایی مینویسم و از بینشون میبرم ولی یه حرفی امروز زده شد که ناخودآگاه حاشیه جزوه سیگنالم شد یه نوشته کامل

امروز یکی ازم پرسید چجوری موسیقی بیکلام گوش میدی؟ کلافت نمیکنه؟ هیچ حرفی برای گفتن نداره...

عکس از حضرت حق
عکس از حضرت حق

به فکر فرو رفتم...چطوری باید حسم رو توضیح میدادم؟ این به ذهنم رسیده:

من موسیقی رو دوست دارم همیشه دوست فوق العاده ای بوده که باهام حرف میزده گاهی وقتا حرف هایی میزنه انگار روایت های زندگیتن و یه موقع هایی انگار بهترین دوستت داره باهات حرف میزنه و خالی میشی ولی فکر کن یه موقع هایی کنار یه طبیعت فوق العاده نشستی ولی نمیخوای حرف بزنی ولی بودن اونجا کنار دوستت معنی میده به اون لحظه یه لحظه هایی که سکوتن ولی خیلی معنی دارن موسیقی بی کلام خیلی وقت ها حس و حال و موسیقی متن اون لحظه هاست برای من جایی که نمیشه توصیفش کرد.

موقعی که کسی که عاشقشی رو محکم در آغوش میگیری هیچی نمیتونی بگی چون هیچ کلمه ای براش وجود نداره. یا وقتی میبوسیش کلمه ها ناتوان تر از همیشه میشن. منم مثل خیلی از آدم ها نمیتونم همیشه موسیقی بیکلام گوش کنن ولی زمان هایی که گوش میدم بهشون تداعی صحنه هایی رو تو فکرم دارم که از کلمه خارجن و معناشون تو نگفتنشونه. تجربه ای که فقط و فقط منم که حسشون میکنم. چیزی که حتی تو مقام مقایسه هم نمیاد و این خیلی حس نابیه...

راستش یه جورایی مثل رقصیدن هم میمونه. حس عجیبی به رقص دارم و همیشه هم از ابرازش میترسم. خب چون خیلی جامعه رقص پسندی نیستیم... البته منظورم رقص قاسم آبادی و از این دست نیست. رقص روایت ها منظورمه یه داستان که تداعی گر واقعه های زندگیه و تجربه ایه که هر حرکتت معنی خاصی میده و احتیاج به کلمه نداره و نباید توجیح بشه. فکر کن داری با کسی که عمیقا عاشقشی ریتم آهنگ رو با پاهات تکرار میکنی و دستت رو روی کمرش جا به جا میکنی. روایتی که احتیاج به تعریف نداره ولی لذت بخش و منحصر به فرده. یا وقتی که یه بالرین میرقصه، برای من یکی از زیباترین صحنه هایی که دیدم تو زندگیمه... شاید به نظرتون مسخره بیاد ولی یه بالرین تونست حس جنگ رو برای چند لحظه تو وجودم القا کنه، حسی که هیچ کتاب و فیلمی نتونسته بود بهم بده.

نمیدونم چرا خواستم اینارو بنویسم شاید فقط دلم میخواست حرف بزنم و با کسایی همصحبت بشم فقط نمیدونستم کی چرا و چجوری؟ شاید اینم بیکلامیه منو میرسونه

موسیقیبی کلامرقص
بیوگرافی من تو 200 تا کاراکتر جا نمیشه باید بشینیم یه چایی برات بریزم درست حسابی حرف بزنیم تا بفهمی کیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید