Zahra Mohammadi·۳ ماه پیشبذار یادت بیارمدستم رو بگیر تیموتی...این بار میخوام یه بوم قهوه ای سوخته با لکه های سرخ خون نشونت بدم که یک جفت چشم قهوه ای وسطش از زنجیر وجودشون آزاد میش…