این یکی از شعارهای معروف نظامیهاست. آنرا اینطور توجیه میکنند که در یک عملیات نظامی، خطای یک نفر میتواند برای همه گران تمام شود، بنابراین تنبیه خطای یک نفر برای همه است! البته نمیدانم قسمت تشویق را چطور توجیه میکنند ولی بهرحال این توجیه برای من هیچوقت معقول نبوده است. اگر هدف از تنبیه، اصلاح رفتار نادرست است، با چنین نوعی از تنبیه بعید میدانم اصلاحی صورت بگیرد و اتفاقا برعکس، چیزی شبیه به لغزش به میانگین را حاصل میکند. برای مثال در دوره شبه آموزش نظامی که بودم و از آنجایی که در آموزشهای سربازی همهجور آدمی با هر سطح فرهنگ و درک و شعوری حضور دارند، برخی از جوانهای سبکسر احمق و به زعم خودشان با نمک هم حضور داشتند که خیلی جاها خوشمزهبازی در میآوردند. یکی از جاها سر صف صبحگاهی بود. پاسخ فرمانده به سرپیچیهای این بیفرهنگها هم مشخص بود: تنبیه همه! مثلا بابت خطای یک نفر، کل نفرات مجبور میشدند سینهخیز مسیری را طی کنند. نتیجهی این برخورد آن بود که خوشمزههای بیفرهنگ هیچوقت اصلاح نشدند چون هیچوقت عملاً نتیجهی خطای خویش را ندیدند. اینجور آدمهای بیکله معمولاً شر هم هستند و جسمهای ورزیدهتری هم دارند بنابراین در یک سینهخیز همگانی آنها اتفاقا بهتر از بقیه از پس کار بر میآمدند. یکبار یادم است بدون اینکه به کسی اشاره کنم، بلند گفتم: «خوشنمکی که این کارو کردی. درسته بچهها ساکتن بهت هیچی نمیگن ولی تو دلشون دارن حسابی مادرت رو یاد میکنند». اینجور آدمها معمولاً روی این حرفها هم غیرتی میشوند و حدسم درست از آب درآمد و همان چیزی شد که فکر میکردم. طرف قاطی کرد و میخواست کاری بکند امّا من خودم را تبرئه میکردم که من که نگفتم خودم چیزی گفتم، بچهها میگن. کاری نتوانست بکند امّا با این چیزها هم آدم نشد. فقط تا آخر دوره با بنده سر لج افتاده بود! بهرحال هیچوقت ندیدم این تنبیههای همگانی عملاً منجر به تغییر رفتار شوند چون اتفاقا فرد خاطی خوشش هم میآمد که عملاً به جای او، دیگران هستند که تنبیه میشوند و هیچوقت تنبیهها مستقیماً متوجه او نیست. و برعکس، باعث میشد افرادی که منظمتر هم هستند دیگر دست از رفتار درست خود بردارند چرا که علیرغم رفتار درست خود، بیخود و بیجهت باز هم تنبیه میشدند. در نتیجه آنها هم بیانگیزه میشدند.
در سازمانهای معمولی هم زیاد دیدهام که به دلیل اشتباه یک یا چند نفر، کل مجموعه تنبیه میشوند. این تنبیه از خشونتها و سرزنشهای کلامی است تا وضع مقررات نامناسب برای همه تا جریمهی همگانی. این وضعیت نتایجی تقریباً به همان نسبت سازمانهای نظامی را به همراه دارد. در سازمانهایی دیدهام که با اینگونه رفتارها، اوّل از همه دقیقاً افرادی به وضعیت جدید واکنش نشان دادهاند که اتفاقا آنها هیچ تقصیر و گناه و خطایی نداشتهاند. واکنش افراد بهترِ سازمان به این رفتارهای مدیریتی، تا سطح خروج از مجموعه بوده است. در چنین مواقعی عملاً سازمان با تنبیه غلط، نیروهای بهتر خود را از دست داده است و نیروهای بدتر باقیماندهاند و در مجموع سازمان ممکن است متضرر شده باشد. در واقع همانطور که افراد منظم در دورههای نظامی بابت نظم خود تنبیه و دلسرد میشدند، در دیگر سازمانها هم افراد بهتر، از اینجور تصمیمات مدیریتی گلهمند میشوند و این رفتار را بر نمیتابند؛ و درست برعکس، افراد خاطی و مقصر پوستکلفتتر از آن هستند که با این چیزها تنبیه شوند و رفتار آنها تغییر کند. احتمالاً به میزانی که مدیران روحیات نظامیگری، از جمله تکبر و خودرأیی را بیشتر داشته باشند، بیشتر مرتکب چنین رفتارهای مدیریتی میشوند. اساساً افراد با روحیات مبتنی بر خودرأیی، مهمترین ابزار مدیریتی خود را در تنبیه میبینند و آنرا بیش از هر ابزار دیگری به کار میبندند، حال آنکه ابزار تنبیه معمولاً نتایج غیرقابل پیشبینی به بار میآورد.