دستشوییهای عمومی معمولاً یک مدیر دارند! این مدیر احتمالاً دم درب نشسته است و هزینه استفاده از سرویس را میگیرد. این مدیر دستشویی یک کار دیگر هم ممکن است بکند. مثلاً یکبار که آفتابه را برداشتهاید و میخواهید داخل سرویس بهداشتی شوید، ممکن است صدایتان کند و بگوید آن آفتابهای که برداشتهاید را کنار بگذارید و آفتابه دیگری را بردارید! حال آنکه هرچه به آفتابه خودتان و دیگری توجه میکنید تفاوتش را در نمییابید! احتمالاً واقعیت هم همین است که این دو آفتابه هیچ تفاوتی ندارند! پس چرا چنین رفتاری از مدیر سرویس بهداشتی سر میزند؟!
به نظرم پاسخ به این سؤال با یک مثال دیگر که یکی از دوستان زیاد نقل میکند مشخص میشود. او همیشه داستان پدر و فرزندی را تعریف میکند که پدر مدام کودکش را کتک میزند! از وی میپرسند چرا انقدر بچهت را میزنی؟ جواب میدهد: «من که خونه زندگی درستی برای بچهم جفت و جور نکردم. پولی هم که ندارم به بچهم بدم. سفر و تفریح و بیرون هم که نمیبرمش. بذار لا اقل کتکش بزنم بفهمه یه بابایی هم داره!» یا به عبارت دیگر: «بفهمه رئیس کیه؟!» بنظرم مسئله به همین سادگی روشن شده باشد.
در عمل خیلی از سازمانهای موجود همان «سرویس بهداشتی» هستند! مدیران این توالتها هم همان مدیران! توالت که چیز خاصی ندارد که مدیر بتواند اعمال قدرت کند. این مدیر «علاقمند به قدرت» پس چگونه عطش خود را برای اعمال زور و قدرت ارضا کند؟ یا همچون پدری میشود که مدام بیخود و بیجهت توی سر فرزندش میزند تا وی بفهمد رئیس کیست؟ یا همچون مدیر آن توالت خواهد بود که گیر الکی به آفتابه آدم میدهد! این آفتابه را بر ندار، آن یکی را بردارد! این سازمانهای توالت عمومی، پر هستند از کارهای سادهای که سخت شدهاند. این مدیران توالتی احساس میکنند فرایندهای سازمانی خیلی ساده و پویا هستند و این خوب نیست! اینجوری کارمند نمیفهمد رئیس کیست! بگذار این کار ساده را چهار بار پیچ و تاب بدهیم تا کارها به اندازهی کافی سخت و دلچسب بشوند! درست بر عکس اصل سادهسازی کارها و فرایندها، مدیران توالتی کارهای ساده را پیچیده میکنند و لقمه را دور سر میگردانند. بهرحال دل این مدیران، به مدیریت همان توالتی که در اختیار دارند خوش است. با این کارها فکر میکنند ناسا را مدیریت میکنند! این مدیران قادرند موضوع سادهای مثل به اشتراک گذاشتن چهارتا فایل ساده را تبدیل کنند به یک مسئلهی امنیت ملّی!