ویرگول
ورودثبت نام
حسین دهلوی
حسین دهلوی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بخشی از نامه‌ی یک کارمندِ تمام‌وقت


این نوشته، یک روز پاییزی روی میز کارمندی پیدا شد که مدتی‌ست کسی او را ندیده‌است:


نه قدر مهر، نه رسم وفا، نه حق نمک

گلایه نیست؛ ولی بدزمانه‌ای شده است

مصرع دوم این بیت، یکی از مصاریع برجسته‌ی دیوان امروز است و بازگوی احوال روز. بارها می‌توان آن را زیر لب خواند و در دل افسوس انباشت. شاید چیزی در آغاز مصرع دوم این بیت، در تقدیر باشد. کلمه‌ای شبیه به «حوصله»، «اعصاب»، «دل و دماغ» و...؛ کلماتی از این دست.

تا دهان باز می‌کنی، با هزار برچسب و دشنام و سیل چیزهای ناجور روبه‌رو می‌شوی؛ آن هم از دهان چه کسانی؟ آنان که هیچ پیوندی با درک و تامل ندارند. به قول شاعر:

«کسان که هیچ نفهمیده‌اند در همه عمر

به عیب‌جویی من، جمله نکته‌دان شده‌اند»

یادم می‌آید که صبح یک روز سرد، در کلاس نشسته بودیم و استاد داشت داد سخن می‌داد. جمله‌ای گفت که هیچگاه آن را از خاطر نبرده‌ام و نخواهم برد:

«احمق‌هایی پیدا می‌شوند که به اهل فکر می‌گویند ابله»

بد زمانه‌ای شده است... خیلی حرف‌ها هست که دوست دارم بنویسم، اما مجبورم که مداد تراشیده‌شده و تیزم را همین‌طور روی کاغذ حرکت بدهم، خطوطی بی‌محتوا و بی‌علت بکشم، متن‌های احساسی و ابیات شاعران را خوشنویسی کنم تا نوک مدادم کند شود. بعد دوباره بتراشم و همین چرخه را ادامه بدهم. بتراشم و ادامه بدهم تا آنجا که مدادم تمام شود.

زمانهروزگارشعرفاضل نظریداستان
ادبیات‌چی (دانشجوی زبان و ادبیات فارسی) * علاقه‌مند به قصه و شعر | ناداستان‌نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید