ویرگول
ورودثبت نام
حسین دهلوی
حسین دهلوی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

چیزهایی که به هم نمی‌آیند

در کلاس قدم می‌زنم تا بچه‌ها امتحانشان را بنویسند. چشمم می‌خورد به سطل گوشه‌ی کلاس که رویش نوشته «برلیان». اگرچه زباله «طلای کثیف» است اما این اسم واقعا به سطل آشغال نمی‌آید! از آن‌روز شروع کردم به یادداشت کردن چیزهایی که به هم نمی‌آیند.

مثلا «پیتزا سبز». دیده بودم که دم کله‌پزی‌ها مهتابی سبزرنگ روشن می‌کنند، اما فکرش را نمی‌کردم که اسم یک برند پیتزا «سبز» باشد. به‌نظرم اسم مهم‌ترین چیز است. یک فلافلی دم خانه‌ی ما هست که اسمش را خیلی خوب انتخاب کرده. هروقت از کنارش رد می‌شوی و چشمت به تابلو می‌افتد، اشتهایت باز می‌شود. اسمش «فلافلِ دولپّی» است. یکی از دوران‌های تدریسم در مدرسه‌ای بود به نام «نخبگان دانش»! بیشترین انرژی را برای تدریس از من می‌گرفت. همه‌چیز بودند جز نخبه.


اسامی افراد هم می‌تواند پیش از آنکه با آنان دم‌خور شوی، برایت تصویرسازی کند. گاه درست از آب درمی‌آید و گاه غلط. یک دوست شریفی داشتم به اسم «افراسیاب». اول‌بار که نامش را شنیدم، بسیاری از ابیات شاهنامه در نظرم نقش بست:

چو افراسیاب آن سپه را بدید

بزد کوس رویین و صف برکشید...

معنای این نام «هراس‌افکن» یا «هراس‌انگیز» است. حالا برعکس معنا، این دوست ما آنقدر آدم لطیفی بود که حد نداشت. خط بسیار عالی‌اش باعث می‌شد که هیچ‌کدام از ما زحمت جزوه‌نوشتن به خودمان ندهیم. گاه وقتی وارد کلاس می‌شدیم، ابیات زیبایی از سعدی روی تخته به خط افراسیاب نوشته شده بود.

از این مثال‌ها تا دلتان بخواهد زیاد است. کافی‌ست به اطرافمان نگاهی بیندازیم تا تناقض‌ها آشکار شود. تناقضاتی مثل «مدیریت مجموعه‌ی فلان» که همه‌کاری می‌کنند جز مدیریت! یا «سمینار تخصصی بهمان» که در آن فقط موز مصرف می‌شود- آن‌هم در حد ابتلا به مرضِ قند- و «سازمان مدیریت بحران» و هزار مثال دیگر.


وصله ناجورنامرتبطناداستانقصهمدیریت بحران
ادبیات‌چی (دانشجوی زبان و ادبیات فارسی) * علاقه‌مند به قصه و شعر | ناداستان‌نویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید