Hanieh shahba
Hanieh shahba
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

دنياي ارام #پارت هشتاد و پنج

ساعت ١٠در خانه پيمان اينا زدم در بازكردن پيمان هم بود به خاطر اينكه امروز تكليف خودش با من روشن كنه و همه را هم راحت كند

پيمان=سلام زود بيا بشين كه كلي دارم معطل تو شدم ببين خدا چه گيري كردم

من=بله،اومدم

پيمان =مامان ،بابا پروانه و پدرام لطفا همه تون بياييد كه حرف مهمي دارم

مرضيه خانم =جانم پسرم

پيمان=كلا از مقدمه چيني خوشم نمياد براي همين ميروم سر اصل مطلب ،ماجراي من و ارام ماجرا از اين قرار كه بين. من و ارام قرار دادي امضا شده به خاطر ضرري كه پدرش به من زده . تا هر زمان من صلاح بدونم ميشه خدمت كار خانه من

مرضيه خانم = يا جد سادات اين چه كاري كردي

پيمان=مامان اجازه بهيد حرف ام تموم بشود ،خودش خواسته كه من شكايت ام پس بگيرم در قبالش اسن قرار داد قبول كرد

علي اقا=به به اقا پيمان ،فكر نميكنم پيماني كه من بزرگ كردم اين طور بچه ايي باشد

پيمان به جايي كه شرمنده بشه يا حتي خجالت بكشه خيلي رُك واضح صحبت ميكرد اتش انتقام اين قدر توي وجودش شعله ور شده بود كه حتي به صحبت هاي عزيز ترين افراد زندگي اش گوش نميكرد با اين وجود من خيلي راه سختي در پيش داشتم مني كه خودم مايه عذابش بودم

پيمان =بابا جان من براي نصيحت اين حرفا نزدم تصميم گرفته شده ،قبلش هم بهتون نگفتم چون مطمئن بودم مخالفت ميكنيد براي همين الان گفتم اين ماجرا بين خودمون مي مونه اصلا دلم نمي خواهدجايي درز پيدا كند …..

مرضیه خانمپیمان باباارامدنياي ارامپارت هشتاد و پنج
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید