حبیب اله فاتح
حبیب اله فاتح
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

"ب" مثل بیسکویت؛ "م" مثل مادر

ممتاز بودنت را باور کنم یا استاندارد بودنت را ؟!
ممتاز بودنت را باور کنم یا استاندارد بودنت را ؟!

همه چیز برای ما دهه شصتی ها متفاوت بوده و هست. اکنون هم که اواخر دهه 90 هست و بیش از 30 سال از دهه 60 می گذرد، هنوز هم ما دهه شصتی ها دوران عجیبی را در حال تجربه کردن هستیم.

هر تغییر و دگرگونی و گذر که بود و نبود بر ما گذشت؛ تلویزیون هایی که فقط شبکه یک و دو را می گرفت و فوتبال را برفکی آن هم نه در همه خانه ها که در بعضی خانه ها از شبکه 3 می دیدیم، ورود تلفن های بیسیم به خانه ها (در پرانتز ذکر شود که در همان زمان هم ژن خوب ها زودتر به همه چیز دست پیدا می کردند و آپشن های خوب زندگی و فناوری ابتدا به واسطه دارا بودن ژن خوب به آنان می رسید)، آتاری، سِگا، نینتندو و کم کم حضور تکنولوژی های پیشرفته تر در لحظات کوچک و طولانی زندگی ما دهه شصتی ها دورانی با پستی ها و بلندی های فراوان و سرشار از هیجان ایجاد می کرد. ظهور اینترنت گامی شگرف در زندگی ما دهه شصتی ها بود که در دوران راهنمایی و دبیرستان به چشمان خود لمس کردیم. سختی های وصل شدن به اینترنت دایل‌آپ و صدای غش غش تلفن در هنگام اتصال نوای روح خراش آن زمان های دهه شصتی ها بود. تفریحات و خوراکی ها که به کنار. بیسکویت مادری که بیش از 20 سال پیش با دقت فراوان برداشته و در لیوان آبی فرو کرده تا کمی نرم شود، سپس با دقت زیاد آن را برداشته تا با لذت فراوان بر تیزی دندان هایمان بنشیند را هیچ موقع فراموش نمی کنیم.

اما مثل همیشه تاریخ در حال تکرار شدن است. قطع شدن اینترنت و دوباره وصل شدن آن به چه سختی ای، و همچنین بیسکویت مادری که همین اکنون در در دستان من قرار گرفته تا با ظرافتی خاص به درون لیوان آب شیشه ای فرو رود و پس از مدت زمان معینی از آن سر برآورد تا بر دهان همان کودک دهه شصتی آن موقعی و جوان دهه شصتی این موقعی بنشیند و کامش را کامروا کند هم در حال تکرار شدن است. با این تفاوت که اکنونِ دهه 90 با اکنونِ دهه 60 زمین تا آسمان تفاوت دارد. اکنونِ جوانی من، آسمان دیگر آبی نیست و تند به تند سیاه می شود از آلودگی هوا، اکنونِ جوانی من، زمین دیگر مثل همیشه سرسبز نیست و آب به زحمت همه جا یافت نمی شود و اکنونِ جوانی من، کودکان بیشتری که بر سر گذر و عبور در حال گدایی هستند و آسمان ذهن جوانی جوانان دهه شصتی را اندوهناک می کند و غبارآلود و سوالی گران که؛ اکنون ِ جوانی من با اکنونِ کودکی دهه شصتی من چقدر از هم فاصله گرفته اند که زمین تا آسمانش بر یک چشم بر هم زدنی می گذرد و تمام می شود و بیسکویت مادری که اکنون در آب می زنم اینبار در آب می شکند و شاهد حل شدنش می شوم همان طور که سرزمینم در حال حل شدن در غبار است.

بیسکویت مادرمادربیسکویتخاطرهدهه شصتی
جهانی از حقیقت ها، واقعیات، خاطرات، داستان ها و مثل هایی واقعی، اندیشه های رقم خورده بر سطور تاریخ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید