ویرگول
ورودثبت نام
حبیب اله فاتح
حبیب اله فاتح
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

صلحی بر باد رفته


از اینجور قراضه ها همه جای دنیا هس
از اینجور قراضه ها همه جای دنیا هس

همین یک گوشه را ببین و تمام

مشتی از نمونه خروار می بینی و بس

قطعه جنگ زده ای از دنیا را در اینجا نظاره کن

قراضه ­ای­ ماشینِ مفلوک در زیر آسمان آبی

حدقه چشمانش تو خالی ست

دیگر سو ندارد و نمی بیند

دیگر روشن نمی کند جهان روبرویش را

پیشانی ش را شکسته اند به ذره ذره ترکش های انفجار بیروت

آری

در این سرِ دنیا، فاصله تا بیروت زیاد است

زمانی اندک گذشته است

فقط هفت؛ هشت روز تا بیروتِ انفجار فاصله است

بچه ای اِفلیج مانده است در این خاورمیانه

صلحی را آوردند که همه صلح ها را بر باد داد

و از آن پس خاورمیانه دیگر خاورمیانه نشد

با خط کشی سیاه-قرمز مرزها را کشیدند

در ابتدا نقطه چین بود، اما کم کم ...

پررنگ و پررنگ تر شد

زنگ زدگی های بر بدنش بیشتر و بیشتر شد

قلب درون ش نامنظم می تپد

و صدا می دهد: تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ تاپ بومب بومب بومب

باروت را در بیروت جاگذاشتند این بار ...

انگار به دنبال صلحی دیگر هستند مزدوران مزدبگیر دنیا

به چه زبانی بگوییم که ما این صلح نمی خواهیم

صلحِ جنگ آور نمی خواهیم

زبان ما را می فهمید ای اجنبی های به ظاهر خودی ؟!

یک گوشه از تاریخ را برای ما بگذارید

همه را قبضه کرده اید و دم نمی زنید

....

و حال ماشین قراضه ای را می بینم که دارد هِلِک و هِلِک کنار خیابان قدم می زند

عجب زندگی آفتاب زده ای

چهار پا و دستش را ببین

رمقی برایش باقی نمانده

تمام وجودش زنگ زده است

زنگِ جنگ به صدا در آمده است

بیروت به نشانه جبر سکوت کرد

اجنبی به نشانه زور جلوس کرد

جنگشعربیروتادبیاتصلح
جهانی از حقیقت ها، واقعیات، خاطرات، داستان ها و مثل هایی واقعی، اندیشه های رقم خورده بر سطور تاریخ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید