ای خدای من ز باران تو هر جان زنده است
بارشت نازل نما لطف تو را زیبنده است
ما ز لطفت غافل و مرغان ثنا گوی تواند
در سحر گاهان سحرخیزان دعا گوی تواند
خوش نوا مرغ سحر هرصبحدم در کوی تو
همنوا با بلبل خوش خوان کند رو سوی تو
ماگنهکار و وحوشت کوه و صحرا می چرند
این طیورت بی گنه بردشت و دریا می پرند
نا سپاسی گر ز ماشد می سزد سختی کشند
رحمتی بنما به دشت سبز زیبایی پرند
ما جفا کار و بسی از بندگان بد کرده اند
باب رحمت را ز تو طفلان کجا سد کرده اند
ما پشیمان و به درگاه تو رو آورده ایم
تو کریمی ما به پیشت آبرو آورده ایم
گفته ای ای بندگان از رحمتم لاتقنطوا
بر دل و جان می سپاریم آیه لا تسرفوا
هم وطن باور نما باشد گنه اسراف ما
اب هر چشمه بود حق همه اخلاف ما
آب هر سفره ز اسرافت چو پایان می رسد
بر مزار تو در آن روز آه طفلان می رسد
تو بدان از ما اگر سیم و زری هم مانده است
گر نباشد آب شربی نسل ما در مانده است
عیش و نوش ما در این دوران کمی گر عالی است
لیک ارث ما بر آنان برکه های خالی است
با قناعت کشور از فقر و فلاکت عاری است
با قناعت برکتش بر خاک ایران جاری است
از ره احسان تو باید یاور فردا شوی
بر نجات نسل فردا قانع و کوشا شوی
نوروز 1399 - رفسنجان