مربیگری یا کوچینگ، فرآیندی است که در آن فردی با نام مربی یا کوچ، فرد دیگری را در رسیدن به هدفهایش راهنمایی میکند. این فرآیند در دهه ۱۹۶۰ میلادی با حرکت جنبش پتانسیل انسانی شکل گرفت و در دهه ۱۹۸۰ با تألیف کتاب "مربیگری برای عملکرد" نوشته جان ویتمور، به عنوان یک روش مؤثر برای بهبود عملکرد شخصی و سازمانی شناخته شد. از آن زمان به بعد، مفاهیم مربیگری در حوزههای مختلف از جمله تحصیلات، کارآفرینی، ورزش، روانشناسی و غیره به کار گرفته شده است.
به عبارتی دیگر کوچینگ روشی مفید برای توسعه مهارتها و تواناییهای افراد و افزایش عملکرد است. همچنین میتواند به مقابله با مسائل و چالشها قبل از تبدیل شدن به مشکلات بزرگ کمک کند.
یک جلسه کوچینگ معمولاً به عنوان مکالمه بین مربی یا کوچ (Coach) و فردی که تحت مربیگری قرار میگیرد یا کوچی (Coachee) برگزار میشود.
در برخی سازمانها، کوچینگ هنوز به عنوان یک ابزار اصلاحی در نظر گرفته میشود که تنها زمانی استفاده میشود که همه چیز اشتباه پیش رفته باشد. اما در بسیاری از شرکتها، کوچینگ به عنوان یک رویکرد مثبت و اثبات شده برای کمک به دیگران برای کشف اهداف و جاه طلبیها و سپس دستیابی به آنها در نظر گرفته میشود.
مربیان در محل کار مشاور، روان درمانگر، مرشد، معلم یا مشاور نیستند، اگرچه ممکن است از برخی از مهارتها و ابزارهای مشابه استفاده کنند.
بیشتر کوچینگهای رسمی و حرفهای توسط افراد واجد شرایطی انجام میشود که با مخاطبین کار میکنند تا اثربخشی و عملکرد آنها را بهبود بخشند و به آنها کمک کنند تا پتانسیل کامل خود را به دست آورند. کوچها میتوانند توسط کوچی یا سازمانهای آنها جذب شوند. کوچینگ بر این اساس زمانی بهترین کار را انجام میدهد که همه به وضوح دلیل جذب یک مربی را درک کنند و زمانی که به طور مشترک انتظاراتی را برای آنچه میخواهند از طریق کوچینگ به دست آورند را تعیین کنند.
با این حال، مدیران و رهبران در سازمان میتوانند به اندازه مربیان جذب شده خارجی موثر باشند. لازم نیست مدیران به صورت رسمی به عنوان مربی آموزش ببینند. تا زمانی که آنها در محدوده مجموعه مهارتهای خود باقی بمانند و رویکردی ساختاریافته را حفظ کنند، میتوانند ارزش افزوده داشته باشند و به توسعه مهارتها و تواناییهای افراد خود کمک کنند.
برخی از این مهارتها برای یک کوچ موفق عبارتند از:
1. توانایی تعیین هدف:
کوچ باید بتواند به مراجعه کننده خود کمک کند تا هدفهای خود را به صورت دقیق و قابل دسترس تعیین کند.
2. توانایی گوش دادن فعال:
کوچ باید بتواند به مراجعه کننده خود به صورت فعال گوش داده و اطلاعات لازم را جمعآوری کند.
3. توانایی تحلیل و ارزیابی:
کوچ باید بتواند عملکرد خود و مراجعه کننده خود را تحلیل و ارزیابی کند.
4. توانایی تعامل با دیگران:
کوچ باید بتواند با دیگران به خوبی تعامل کند و رابطهای مثبت با آنها برقرار کند.
5. توانایی تحلیل و حل مسئله:
کوچ باید بتواند مسائل را به صورت منطقی تحلیل کرده و راهحلهای مناسب را پیدا کند.
6. توانایی ارائه بازخورد سازنده:
کوچ باید بتواند بازخوردهای سازنده و مفید به مراجعه کننده خود ارائه دهد.
7. مسئولیت پذیری:
کوچ باید مسئولیت پذیر باشد و به مراجعه کننده خود در رسیدن به هدفهایش کمک کند.