تاکنون شده انتهای شب از خود بپرسید که آیا امروز از تک تک دقایق زندگیام بهره کافی جستم یا نه؟
شده از خود بپرسید که آیا من وظیفهام را انجام دادم یا نه؟
بعید است کسی بتواند چنین ادعایی داشته باشد خصوصا با وجود دنیایی پرهیاهو و با دغدغههایی زائد مگر زمانی هم برای پرسیدن این سوالها از خودمان باقی میماند؟
هر لحظه از خودت بپرس آیا این کار ضروری است؟ چون بیشتر حرفهایی که به زبان میآوریم و کارهایی که انجام میدهیم، ضروری نیستند. بنابراین اگر بتوانی حذفشانم بکنی، زمان بیشتر و در نتیجه آرامش بیشتری خواهیداشت.
او سخن از آرامش به میان کشیده است. چگونه باید به آرامش دست یافت؟ آیا آرامش در قبال امکانات خاصی تحقق مییابد؟ آرامش گمشده خود را چگونه باید بیابیم؟
من معتقدم آرامش از ابتدای خلقت نزد انسان محفوظ بوده و این ما بودیم که آن را از خود راندیم، حال او گم و گور شده و برای یافتن آن باید چارهجویی کنیم.
اگر به دنبال آرامش هستید، اورلیوس راهحل کارآمدی به شما توصیه میکند. آنچه که موجب زدودن آرامش از زندگیمان شده، زوائدی است که روزانه با آن سرو کار داریم، تعلقاتی بیهوده که بار زندگیمان را بیش از پیش برایمان سنگین کردهاند.
پس جا دارد از خودمان بپرسیم آیا این ضروری است. ولی ضروری خود نیاز به تحلیلی جداگانه دارد چون ممکن است برداشت افراد از این واژه متفاوت باشد. عدهای آن را حمل بر یقا میکنند و عدهای هم حمل بر زوائدی دیگر.
اما من به نظر من ضروری یعنی انجام کاری که به پیشبرد ما در مسیر رسیدن به اهدافمان کمک کند، نه فرعیاتی که ما را از اصل منحرف میکند یا حوتشی که ما را از متن منحرف میکند.
من نویسنده هستم و آنچه که موجبات رشد من را فراهم میآورد، نوشتن و خواندن و انتشار است، اما آیا شببیداریهای بیمورد یا وقتسوزی در شبکههای اجتماعی هم به رشد من کمک میکند؟
باید اورلیوس را تحسین کرد، او سوال هوشمندانه و غیرقابل گریزی را مطرح کرده است. با وجود چنین سوالی تمامی راههای توجیه و بهانه مسدود میشوند و به نوعی با حقیقت خود مواجه خواهیم شد.
بارها برایم پیش آمده که به هنگام شب درمییابم که هنوز کوهی از کارهای روزانه باقی مانده است. نگاهی به ساعات گذشته میافکنم و به صرافت میافتم که چه زمانهای بکری را بیهوده با خوشیهای زودگذر سوزاندهام و تنها چیزی که از آنها باقی مانده، تلی از خاکستر پشیمانی است.
بدانید که راه گریزی از این حقیقت که زمان تنها سرمایه ماست وجود ندارد. زمان به مانند یخی میماند که با گذشت هر ثانیه ذوب میشود و ذوب میشود تا آنکه دیگر چیزی باقی نمیماند و در نهایت این خود ما هستیم که در اثر اصطکاک عمرمان با زمان، متضرر میشویم.