اوقاتی در طول روز وجود دارند که نمیتوانیم برنامهریزی دقیقی برای آنها داشته باشیم؛ اوقاتی که به خاطر اندک بودنشان بیاهمیت تلقی میشوند و در پایان روز بخش قابل توجهی از زمان را به خود اختصاص میدهند. بگذارید برایتان چند نمونه از این اوقات را مثال بزنم:
در دانشگاه یا مدرسه پیش از آنکه کلاستان آغاز شود چند دقیقهای در اختیار دارید که نمیتوان کاری در آن انجام داد،
در ایستگاه نشستهاید و منتظر آنید تا اتوبوس از راه برسد. معمولن فاصلهی بین هر اتوبوس تا بیست دقیقه به طول میانجامد،
با یکی از دوستانتان قرار دارید. به محل قرار میرسید اما کسی آنجا نیست. تا رسیدن او چند دقیقهای زمان در اختیار دارید،
من این اوقات را زمانهای مرده مینامم چون کسی به آنها توجه نمیکند و در پایان روز وقتی آنها را جمع میزنیم درمییابیم بخش بزرگی از زمان را به خود اختصاص دادهاند. اوضاع زمانی بدتر میشود که ما میپنداریم در این زمانها نمیتوان کاری انجام داد ولی به هنگام مواجهه با مجموع آنها دهانمان از تعجب باز میماند.
بیایید فرض کنیم شما در طول روز پنج زمان مرده دارید. اگر هر کدام این زمانها را تنها پانزده دقیقه در نظر بگیریم، هفتادو پنج دقیقه را از دست دادهاید. ظرف زمان سوراخ شده و باید هر طوری شده جلوی نشتی آن را بگیریمو به همین خاطر در ادامه میخواهم به راهکاری اشاره کنم که میتواند این اوقات را برایتان سودمند کند:
ابتدا باید زمانهای مرده خود را یادداشت کنید و روند ثابت یا غیرثابتی از آنها به دست آورید. برخی از این اوقات نسبت به اوقات دیگر طولانیترند. صد البته هدف ما استفاده از این زمانهاست پس کاری با طولانی یا کوتاه بودنشان نداریم بلکه میخواهیم آمارشان را به دست آوریم.
سپس لیستی از کارها که احتیاج به تمرکز آنچنانی ندارند را بنویسید و ببینید انجام آنها در کدام یک از اوقات مرده سودمندتر است. توصیه میکنم فهرستی از خردهکاریها برای خود ایجاد کنید و مدام آن را بروز کنید. این فهرست راهنمای همیشگی شما برای استفاده سودمند از این اوقات است.
اگر این فهرست را در موبایل ایجاد کنیم به مراتب بهتر است چون اغلب موبایل خود را به همراه داریم و فراموشش نمیکنیم. دیگر اینکه قرار است فهرست خود را مدام بروز کنیم و این یعنی باید مواردی را خط بزنیم و جایگزین کنیم. در نتیجه استفاده از امکانات هوشمند اولویت بیشتری دارد.
شاید برایتان مفید باشد: ()
اکنون فهرستی دارید که برخی از خردهکاریهایتان را در آن یادداشت کردهاید. دیگر به خودتان بستگی دارد در این مواقع چه کارهایی انجام میدهید و چه مواردی برایتان اولویت دارند. اما میخواهم مواردی پیشفرض معرفی کنم که خودم در زمانهای مرده انجامشان میدهم؛ این موارد را به ترتیب اولویت ذکر میکنم:
من متروسوار هستم و کتاب خواندن در مترو یکی از خردهانگیزههای من است. بسیاری در این اوقات با موبایلشان بازی میکنند اما من ترجیح میدهم کتابی بخوانم. فرقی هم نمیکند کتاب داستانی باشد یا غیر داستانی.
بسیاری مدام مینالند که زمانی برای یادگیری زبان انگلیسی ندارند اما باورتان میشود من بخش بزرگی از کلمات را در ایستگاههای مترو و اتوبوس آموختم؟
من مجموعهای را خریداری کردم و سپس آموختن زبان را آغاز کردم. حالا میتوانم مثل بلبل صحبت کنم و صحبتهای دیگران را متوجه شوم. حال هر آموزشی که برایتان لذتبخش است را خریداری کنید و در زمانهای مرده خود به یادگیری بپردازید. ده دقیقه بهتر از هیچ است.
این مورد برای دانشجوها و دانشآموزهاست. اگر با مترو به خانه بازمیگردید و فردا امتحان مهمی دارید، خواندن چند صفحه میتواند تاثیر بسزایی در روند برنامههایتان اجرا کند. اگر ده صفحه در اتوبوس بخوانید و ده صفحه در مترو، مقدار قابلتوجهی از فشار روزانهتان کاسته میشود.
به شخصه از این مورد خوشم میآید چون تناسب بالایی با زمانهای مرده دارد. جواب دادن به چند پیام یا ایمیل تمرکز خاصی نیاز ندارد و به راحتی میتوان از عهده آنها برآمد. البته ناگفته نماند منظور من از پاسخ دادن به پیامها، پیامهای ضروری هستند نه دایرکت دوستی که در اینستاگرام برایتان کلیپ خندهدار فرستاده.
اگر عصرها وقتی از مدرسه یا محل کارتان بازمیگردید سوار اتوبوس یا مترو شوید، میتوانید خستگی را در چهره مسافرها تشخیص دهید. شاید ظاهرشان آرام به نظر برسد اما ذهن شلوغی دارند؛ ذهنی که به مسیر فردا و برگشت آن میاندیشد. در چنین لحظههایی ناامیدی وحشیانه به وجودمان چنگ میاندازد و آرامشمان را برهم میزند. پس چه کاری بهتر از مراقبه و مدیتیشن؟
توصیه میکنم برای مراقبه و مدیتیشن از سایت یا برنامه آرامیا استفاده کنید.
اگر طرفدار آلبومهای نئوکلاسیک و آمبینت هستید، میدانید گوش دادن به آنها در فضای مترو و اتوبوس چه لذتی دارد. کتابی را باز میکنم و سپس اجازه میدهم موسیقی من را با خود همراه کند و به دنیای ناخودآگاه ببرد. توصیه میکنم به موسیقیهایی گوش کنید که ریتم آرامشبخش دارند و به رشدتان کمک میکنند نه موسیقیهایی که هیچگونه ارزش محتوایی و موسیقایی ندارند.
من از زنگ زدن به دوستانم لذت نمیبرم چون دوست ندارم تمرکز روزانهام را از بین ببرم. اما از طرفی نمیتوانم آنها را به حال خودشان رها کنم چون در سختترین روزها کنار من بودهاند. بنابراین سعی میکنم در زمانهای مرده با برخی از آنها تماس بگیرم و چاق سلامتی کنم.
به عنوان حرف آخرم میخواهم بگویم ما در دنیایی زندگی میکنیم که هر چیزی قصد دارد زمان را از ما بدزدد. اگر میتوانستم کاری کنم تا از خانه بیرون نیایم خیلی خوب میشد اما چنین امکانی وجود ندارد پس ناچاریم کنار بیاییم. تقصیر ما نیست ولی مسئولیت آن بر عهده ماست.
حال شما بگویید، در زمانهای مردهتان چکار میکنید؟ میتوانید چند مورد از پیشنهادهای خود را بنویسید؟