آیا تاکنون به ذهنتان خطور کرده که در مورد ندانستهها بنویسید؟
آیا نوشتن محتوا در مورد چیزهایی که میدانید را ترجیح میدهید یا نوشتن در مورد آنچه که خود نیز اطلاعی از آن ندارید؟
باید اعتراف بکنم که در ابتدای مسیر نویسندگی از نوشتن در مورد آنچه نمیدانستم دوری میجستم ولی بعد از مدتی پی بردم که این نحوه از نوشتن، از ترسی پنهان سرچشمه مییابد.
بارها شنیدهایم که میبایست از دایره امنی که احاطهمان کرده برهیم و پذیرای چالشهای جدیدی باشیم، حال نوشتن در مورد آنچه نمیدانیم نیز خود قدمی در راستای خروج از این محیط امن است.
تجربه شخصی به من ثابت کرده که نوشتن در مورد ندانستهها چندین برابر سختتر و طاقتفرساتر است. برخلاف محتوایی که ساختار سادهای داراست و از پیش در ذهنتان آن را حلاجی کردهاید، نوشتن چنین محتوایی زمان زیادی را میطلبد.
مارک استراند معتقد است:
نوشتن کاری بسیار سخت است، برای روشنتر شدن موضوع در نظر بگیرید که این کار از استخراج زغالسنگ سختتر است. اما آیا فکر میکنید معدنکاران تمام روز دور هم میایستند و در مورد سختی کار برای استخراج زغالسنگ صحبت میکنند؟ آنها هیچوقت چنین کاری نمیکنند. آنها به سادگی حفاری میکنند. نویسنده موفق نیز باید به همین شیوه عمل کند.
حال به جای آنکه دائما در ذهن خود به این بیندیشیم که چه بنویسم، دست به کار شویم و به مانند کارگران معدن به جان این صخرهها بیفتیم و آن را بشکافیم.
ولیکن ممکن است برایتان سوال شود که نوشتن در مورد چیزی که نمیدانم چه مزایایی برایمان در بر دارد، یا اینکه چرا باید چنین زحمتی را بر خودمان تحمیل کنیم در حالیکه میتوان به راحتی به مسائل دیگر پرداخت؟
نوشتن در مورد آنچه نمیدانید چندین مزیت مهم و ضروری در بر دارد که به آنها اشاره خواهم کرد.
نوشتن در مورد آنچه که نمیدانیم، عیارمان را میسنجد. نویسنده باید خطشکن باشد و برای دیگران جواب بیابد. مفاهیم وجود دارند که دیگران از نوشتن در مورد آنها عاجزند و از نویسندگان انتظار میرود که برای آنها جواب بیابند. حال خوب است که یک نویسنده پیش از آنکه بپرسد، به دنبال جواب بگردد و احتمالات مختلف را بررسی بکند.
ادوارد ابی معتقد بود:
از آنجا که دیگر نمیتوان از نهادها توقع داشت حقیقت را بگویند، باید از نویسندهها توقع بیان حقیقت را داشت.
در واقع با نوشتن در مورد ندانستهها، ناخواسته بدل به الگویی مثالزدنی در زمینه تخصصی خودتان میگردید.
بارها برایمان پیش آمده که به هنگام تصمیمگیری در مورد انجام امری مهم، ساعتها به بررسی تمامی جوانب مسئله میپردازیم و ته توی قضیه را در میآوریم. حال نوشتن در مورد ندانستهها هم دستکمی از تصمیمات مهم زندگیمان ندارد.
من توصیه میکنم، آنچه که برایتان مبهم است را به صورت یک سوال روی یک کاغذ بنویسید و سپس برای آنکه کارتان آسودهتر شود، آن را به قطعات کوچکتری تقسیم بکنید و نظر شخصی خود را در مورد دانه به دانه کلمات بنویسید. این شیوه شما را به نتیجهگیری هوشمندانه سوق میدهد و میتوانید از روی هم گذاشتن دادهها به جواب برسید.
دریای مشکلات بشر ساحل ندارد، روز به روز که پیش میرویم، مشکلات بشر هم افزون میگردد. آنها نیازمند کسانی هستند که روشی برای حل مشکلاتشان ارائه کند. مشکلات جدید، جواب جدید میطلبد. چنین نویسندهای تومنی صنار میارزد به نویسندهای که تکراری مینویسد.
من معتقدم با نوشتن در مورد ندانستهها، به فقیر بودن خود پی بیشتر پی میبرم. در چنین مواقعی، جنونی دیوانهوار برای آموختن در من ایجاد میشود. از این رو شما برای جواب دادن به یک سوال وادار خواهید شد که چندین مقوله ناشناخته را بررسی بکنید و این چیزی نیست جز افزایش میزان سواد و دانایی شما.
خطر کنید و جرئت کشف دریاهای ناشناخته را به جان بخرید. این گفته آدام گرانت بارها بهانه شده تا من از ساحل خود دل برگیرم و به دریا بزنم:
اشتباه کردن تنها راهی است که مطمئن میشوم چیزی یاد گرفتهام.
شاید برایتان مفید باشد(نوشتن سخت است)