ویرگول
ورودثبت نام
Hadi Ghorbani
Hadi Ghorbani
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

شروع طوفانی آلبر کامو

باری این روزها بیشتر از آنکه رمان یا داستانی بخوانم، مقاله‌ و جستار روایی می‌خوانم. نمی‌توانم دلیل خاصی برای تغییر ناگهانی ذائقه‌ام بتراشم شاید دیگر رمان خوبی باقی نمانده. این در حالی است که مقاله‌ها دست‌کم همیشه چیزی برای یاد دادن داشته‌اند.

می‌توانم بگویم که مقاله‌ها هنوز در راستای وظیفه‌ای هستند که کامو برای نویسنده مقرر کرده بود. او معتقد بود که:

«وظیفه نویسنده شگفت‌زده کردن نیست بلکه قانع کردن است»

پر بیراه نیست اگر بگوییم که مقاله‌ها به مراتب قانع‌کننده‌تر از داستان‌ها هستند و این به خاطر خاصیت ژانری آن‌ها نیست بلکه داستان‌ها دیگر مایه همیشگی را ندارند تا به قول ناباکوف با تیره پشت‌مان آن‌ها را بخوانیم.

از این حرف‌ها که بگذریم به دنبال بهانه‌ای بودم تا بحث را به مقاله‌ای بکشانم که از کامو خوانده‌ بودم. جدای از محتوایی که مقاله دارد، شروع آن به مراتب من را بیشتر مجذوب خود می‌کند. این شما و این هم شروع نفس‌گیر و منتقدانه مقاله نان و آزادی از آلبر کامو:

«اگر همه‌ی خشونت‌ها و تعدی‌های مختلفی را که در برابر چشمان ما موجود است جمع کنیم، به دورانی می‌رسیم که در اروپای زندان‌ساز و زندانبان، جز خود محافظان زندان‌ها هیچ‌کس در آزادی به‌سر نمی‌برد. آنگاه همین زندانبان‌ها نیز همدیگر را زندانی می‌کنند و هنگامی که از این گروه جز یک تن باقی نماند، او را رئیس کل زندانبان‌ها می‌نامند. این همان جامعه‌ی کلی است که در آن مساله‌ی برخوردها و تقابل و نیز مساله‌ی حکومت در قرن بیستم به طور نهایی و قطعی حل می‌شود.»

می‌توانید وبلاگ‌ها و مقاله‌های دیگر را در وب‌سایت شخصی من بخوانید.

آلبر کاموشروعمقالهکاموشروع مقاله
یه دانشجوی روانشناسی که سعی میکنه هر روز یاد بگیره و رشد کنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید