تحمل کردن به عنوان آموزشی ناکارآمد از دوران کودکی به ما تحمیل شده است. خانواده همیشه به ما گوشزد کرده تا در برابر آنچه برایمان رخ میدهد دندان روی جگر بگذاریم چرا که این شرایط بالاخره روزی تمام میشود اما هیچوقت به ما یاد ندادهاند چگونه از آن به نفع خودمان استفاده کنیم.
گذشته از خانواده، رسانه هم تاثیر بسزایی در تحمیل این نظر دارد. مدام برایمان داستان میبافند و از ما میخواهند ظرفیت خود را ارتقا دهیم. برای ما از صبر ایوب، شکنجههای پیامبر و سه سال قحطی حبشه میگویند اما به جنبه خودسازی این ماجرا اشارهای نمیکنند.
ماجرا از این قرار است که تحمل کردن هیچ فایدهای ندارد. اگر انتظارتان اینست که بعد از پشت سر گذاشتن شرایط دشوار همه برایتان دست بزنند کور خواندهاید. شرایط سخت تمامی ندارد و مدام تکرار میشود. از طرفی هم هیچکس سختیهایی که شما پشت سر گذاشتهاید را به خاطر نخواهد داشت بنابراین بیایید استراتژی خود را در برابر مشکلات تغییر دهیم.
همان طور که گفتم مشکلات تمامی ندارند. آنها مثل موجهای دریا هستند. شاید لحظهای عقبنشینی کنند اما اندکی بعد با شدتی بیشتر بازمیگردند پس به جای ایستادن مقابل آنها و کوبیده شدن به صخرهها، موج سواری یاد بگیرید. تنها ثمره تحمل کردن نابودی است اما استقامت (موج سواری) جدای از یادگیری، لذت را هم به همراه دارد. بگذارید برایتان مثال بزنم:
«حالتان از دانشگاه به هم میخورد. حق میدهم چرا که منم از آن بیزارم. ولی به جای آنکه روزها را بگذرانم و خسته به خانه بازگردم، سعی میکنم آنچه به درد میخورد را بیاموزم و شبکههای ارتباطی مؤثر بسازم.»
«امتحانهای آخر ترم برای من کابوس است اما به جای آنکه اضطراب و استرس را پذیرا شوم و وجودم را بیازارم، سعی میکنم از آن به عنوان متعادلکننده استفاده کنم. امتحانات این فرصت را به من میدهد تا نسبت به برنامههایم سختگیرتر باشم.»
حال نوبت شماست؛ شما از کدام دستهاید؟ آیا فقط تحمل میکنید یا اینکه از شرایط به نفع خود بهره میبرید؟