Hadi Ghorbani
Hadi Ghorbani
خواندن ۱۴ دقیقه·۶ ماه پیش

هرم مزلو | برطرف نشدن نیازهای کودکی چه مشکلاتی ایجاد می‌کند؟

وجود داشتن یعنی نیاز داشتن. از همان روز که به دنیا می‌آییم تا روزی که از دنیا می‌رویم، همواره با نیازهایی مواجه هستیم که چاره‌ای جز برطرف کردن آن‌ها نداریم. برطرف کردن نیازها صرفن به منظور بقا نیست بلکه آن‌ها نردبان رشد شخصیت ما نیز محسوب می‌شوند. به بیانی دیگر با برطرف کردن آن‌هاست که می‌توانیم به رضایت برسیم.

اما صرف برطرف کردن نیازها نیز نمی‌توانند شخصیت ما را رشد دهند. از آنجایی که هر انسانی نیازهای مخصوص به خود را داراست، موظفیم با دقت بیشتری به بررسی آن‌ها بپردازیم و انرژی خود را صرف مواردی کنیم که تاثیر بیشتری بر رشدمان ایفا می‌کنند. به همین منظور قصد داریم در این مقاله از هرم مزلو به بررسی نیازهای انسانی در محیط خانواده بپردازیم.

آبراهام مزلو؛ پدر روانشناسی انسان‌گرا

آبراهام مزلو، روانشناس آمریکایی، در سال ۱۹۰۸ در بروکلین نیویورک متولد شد. او به عنوان "پدر روانشناسی انسان‌گرا" شناخته می‌شود و به خاطر نظریه "هرم نیازهای انسانی" مشهور است. مزلو در دوران کودکی با سختی‌های زیادی روبرو بود، که بعدها در شکل‌گیری دیدگاه او نسبت به ماهیت انسان نقش بسزایی داشت. او معتقد بود که انسان‌ها ذاتاً خوب هستند و تمایل ذاتی به رشد و شکوفایی دارند.

در سال ۱۹۴۳، مزلو نظریه هرم نیازهای خود را در کتاب "انگیزه و شخصیت" معرفی کرد. این نظریه بیان می‌کند که نیازهای انسان در یک سلسله مراتب قرار دارند و تا زمانی که نیازهای اساسی‌تر برآورده نشوند، به دنبال ارضای نیازهای سطح بالاتر نمی‌روند.هرم نیازهای مزلو شامل پنج سطح است:

نیازهای فیزیولوژیکی (مانند غذا، آب و پناهگاه)، نیازهای امنیتی (مانند امنیت و ثبات)، نیازهای اجتماعی (مانند عشق، تعلق و پذیرش)، نیازهای احترام (مانند عزت نفس و احترام به خود) و نیاز به خودشکوفایی (مانند تحقق کامل پتانسیل).

مزلو در سال ۱۹۷۰ در ۶۲ سالگی درگذشت. علیرغم مرگ زودهنگام او، میراث او همچنان در زمینه روانشناسی و فراتر از آن باقی مانده است.

بررسی سلسله مراتب نیازها در هرم مزلو

پیش از آنکه به بررسی سلسله مراتب نیازها در هرم مزلو بپردازیم لازم می‌دانم به یک نکته اساسی اشاره کنم. قصد ما از نوشتن این مطلب، تطبیق دادن آن با نیازهای خانوادگی است. به بیانی دیگر قصد داریم نیازهای موجود در هرم مزلو را با آنچه در محیط خانواده بدان احتیاج داریم تطبیق دهیم. ناگفته نماند چهار سطح اول به نیازهای کمبود و سطح پنجم به نیاز رشد نیز شناخته می‌شوند.

نیازهای جسمی یا فیزیولوژیکی (Physiological Needs)

نیازهای فیزیولوژیکی در هرم مزلو یعنی همان نیازهایی که برای بقا به آن‌ها احتیاج داریم. نیازهایی نظیر تنفس، غذا، آب، پوشاک و حتی تولید مثل همگی از نیازهای این قسم به شمار می‌روند. خوشبختانه بسیاری از ما توانسته‌ایم نیازهای این مرحله را برطرف کنیم اما همچنان کسانی را در سرتاسر دنیا  و چه بسا برخی از نقاط محروم کشورمان می‌شناسیم که در این مرحله گرفتارند. به گمانم نیازی به بیان ویژگی‌های کسانی که از این مرحله عبور کرده‌اند نیست چرا که خوب می‌دانیم محرومیت در برطرف کردن آن‌ها چه عواقبی دارد.

نیازهای امنیتی (Security and Safety Needs)

وقتی خانواده‌ها از عهده برطرف کردن نیازهای جسمانی و فیزیولوژیکی‌شان برآمدند، نوبت به برقراری امنیت می‌رسد. آن‌ها دوست دارند کنترل زندگی‌شان را بر عهده بگیرند و برای نیازهایی وقت بگذارند که پیشتر از  آن‌ها محروم بودند. مواردی که در ادامه ذکر می‌کنم برخی از نیازهای این مرحله در محیط خانواده به شمار می‌روند:

  • امنیت و ثبات اقتصادی
  • محیط امن خانوادگی
  • دسترسی به سلامت عمومی
  • ایمنی از خطرات فیزیکی

حال اگر خانواده بتواند نیازهای مربوط به امنیت در هرم مزلو را برطرف کند، فرزندان ویژگی ‌هایی نظیر پیش‌بینی و برنامه‌ریزی، احساس امنیت، مدیریت استرس، توانایی مدیریت زمان و تعامل اجتماعی مثبت را فرا خواهند گرفت. اما اگر این نیازها به هر نحوی برطرف نشوند، رشد ناقص می‌ماند و فرد در ادامه زندگی‌ دچار مشکل خواهد شد. بگذارید برایتان یک مثال بزنم:

فرزندان خانواده‌هایی که از این مرحله به سلامت عبور کرده‌اند به هنگام رویارویی با یک بحران، دست و پای خود را گم نمی‌کنند و عاقلانه تصمیم می‌گیرند. در طرف مقابل فرزندانی که از این مرحله به سلامت عبور نکرده‌اند، به محض رویارویی با کوچک‌ترین مشکل، مضطرب می‌شوند و با یک تصمیم عجولانه یا کمالگرایی بیش از حد زندگی‌شان را به باد می‌دهند.

شاید برایتان مفید باشد: (کمالگرایی | معرفی هفت راهکار اساسی برای درمان)

نیازهای اجتماعی یا عشق و تعلق خاطر (Love and Belonging)

برای اینکه احساس تنهایی و سرخوردگی نکنیم، نیاز داریم به گروهی تعلق داشته باشیم و احساس ارزشمندی کنیم. خواسته یا ناخواسته زندگی ما در گرو زندگی دیگران است، نمی‌توانیم تا انتهای عمر خود دور از اجتماع زندگی گنیم. چه بسا بتوان گفت واژه زندگی در صورتی برای ما معنا می‌یابد که با دیگران تعامل داشته باشیم. در ادامه به برخی از نیازهای اساسی این مرحله اشاره می‌کنم:

  • دوستی و برقراری ارتباط با دیگران
  • برقراری ارتباط عاطفی با جنس مخالف
  • تقویت و استحکام روابط خانوادگی
  • تعلق خاطر به گروه‌های اجتماعی و مذهبی

ممکن است این سؤال پیش بیاید که چگونه تعلق خاطر به گروه‌های مذهبی می‌تواند در این مرحله قرار بگیرد؟ دلیل آن واضح است. وقتی نیازهای فیزیولوژیکی‌مان را برطرف کردیم، وقتی خاطر جمع شدیم که خطری تهدیدمان نمی‌کند، متوجه مقوله‌ای به نام مرگ می‌شویم. حال نوبت به فشارهای روحی و روانی ناشی از مرگ می‌رسد. مرگ برای ما مساوی‌ست با پایان همه چیز. از خودمان می‌پرسیم این همه تلاش قرار است به کجا برسد؟ بنابراین برای فرار از پوچی و بی‌معنایی هم که شده دست به دامان مذهب می‌شویم.

اگر بخت با ما یار باشد و خانواده خوبی داشته باشیم، پس از پایان این مرحله ویژگی‌های زیر را کسب خواهیم کرد:

  • قادریم با دیگران همدل و مهربان باشیم و نیازهایشان را درک کنیم.
  • قادریم به طرز موثری با خانواده، دوستان و شریک عاطفی خود ارتباط برقرار کنیم.
  • قادریم مورد اعتماد سایرین باشیم چرا که صفاتی نظیر امانت‌داری، صداقت و پایبندی را کسب کرده‌ایم.
  • قادریم در مواجهه با مشکلات ارتباطی منعطف باشیم و بهتر با دیگران کنار بیاییم.

عدم رفع نیازهای مرحله سوم چه عواقبی به دنبال دارد؟

اما اگر به هر دلیلی نتوانیم از عهده نیازهای این مرحله بربیاییم، رابطه‌های آینده‌مان دستخوش تغییر قرار خواهند گرفت. بگذارید برایتان مثال بزنم:

یکی از مشکلاتی که درصد بزرگی از ما دچار آن بودیم، ناسازگاری والدین‌مان بود. می‌خواهم به تجربه شخصی‌ام در این مورد اشاره کنم. والدین من هیچگاه توانایی‌های من را باور نکردند. در کودکی و نوجوانی‌ام، زمانی که کنترل زیادی بر زندگی‌ام نداشتم، مدام من را با دیگران مقایسه می‌کردند. کار به جایی رسید که با وجود خواندن صد کتاب در سال، هنوز هم متهم به بی‌سوادی بودم. هیچکس جدی‌ام نمی‌گرفت. هنوز هم در مورد آن زمان نشخوار فکری می‌کنم و غبطه می‌خورم.

شاید برایتان مفید باشد: (نشخوار فکری | چگونه صداهای درون سرمان را خاموش کنیم؟)

حاصل این ارتباط آسیب‌زننده اکنون بروز کرده و من در برقراری ارتباط با همسالان دچار مشکل هستم. تمام تلاش خود را به کار می‌گیرم ولی گاهی اوقات با وجود اینکه مطلبی را می‌دانم جرئت اظهار نظر پیدا نمی‌کنم چون از قضاوت هراس دارم. در نتیجه فرصت‌های بسیاری را در زندگی‌ام از دست می‌دهم و پشیمانی برایم باقی می‌ماند.

آسیب فقط به همین بخش منتهی نمی‌شود؛ من اکنون خانواده‌گریز هستم. به هیچ عنوان توانایی تحمل کردن‌شان را ندارم. ابتدا گمان می‌کردم مشکل از من است ولی بعدها وقتی نظریه‌ جان بالبی در مورد وابستگی را خواندم، شیرفهم شدم مشکل از من نیست. تاکید می‌کنم برای رفع مشکلات این مرحله حتمن به روانشناس مراجعه کنید.

نیازهای احترام و ارزش (Esteem Needs)

تاکنون برایتان سؤال شده چرا به دست آوردن افتخارات فردی و باشگاهی برای ورزشکاران اهمیت بسزایی دارد؟ مگر آن‌ها برای بازی‌شان پول دریافت نمی‌کنند پس چرا برای بردن یک جام، سی و دو تیم سر و دست می‌شکنند؟ بالا بردن آن جام لعنتی چقدر برایشان ارزش دارد که حاضرند مصدومیت، محرومیت و فحش‌های تیم حریف را تحمل کنند؟

پاسخ تمامی این سوال‌ها در مرحله چهارم از هرم مزلو نهفته است. این مرحله که مختص به نیازهای احترام و ارزش است، به ما یاد‌آوری می‌کند ما به صرف برقراری رابطه با دیگران اکتفا نمی‌کنیم و دوست داریم به نحوی از دیگران متمایز باشیم. اگر می‌بینیم باشگاه رئال مادرید به خاطر ۱۴ چمپیونزلیگ به خودش می‌بالد دقیقن به خاطر احترامی است که این چهارده قهرمانی به آن‌ها بخشیده است. اگر می‌بینیم فلان دکتر متخصص برای کشف پزشکی مهم خود را به آب و آتش می‌زند، به خاطر احترامی است که از این کار نصیبش می‌شود. این احترام را می‌توان به تمام سطح جامعه گسترش داد. هر کس در جایگاه خود می‌خواهد متمایز باشد.

اما سؤال دیگری نیز مطرح می‌شود؛ چرا دوست داریم با احترامی که کسب می‌کنیم متمایز شویم؟ جواب این سؤال ریشه در مرگ دارد. ما از تصور اینکه صد سال بعد از مرگ هیچکس ما را به خاطر نخواهد آورد می‌هراسیم. به همین خاطر دوست داریم به نحوی در خاطره‌ها باقی بمانیم هر چند می‌دانیم این عزت و احترام پس از مرگ هیچ ارزشی برایمان ندارد.

نیاز به ارزش و احترام در خانواده چگونه بروز می‌یابد؟

همان طور که گفتیم تمایز یافتن برای ما ارزش بسزایی دارد. نمی‌خواهیم شبیه دیگران باشیم چون دوست داریم توجه و احترام بیشتری را به خود اختصاص دهیم. از قضا چنین تمایزی در خانواده نیز وجود دارد که من آن را «فردیت» می‌نامم. هر کدام از فرزندان، فردیتی مخصوص به خود دارند، یعنی نمی‌توانیم با آن‌ها یکسان برخورد کنیم. ممکن است یکی حساس‌تر از دیگری باشد یا یکی به آزادی بیشتری برای راحتی احتیاج داشته باشد. آنچه اهمیت دارد نحوه برخورد والدین با هر یک از اعضای خانواده است.

ولی حقیقت ناامیدکننده‌ای در این میان نهفته است. والدین ما با همان سبک قدیمی خود به تربیت ما پرداختند و بی‌خبر از اینکه چه بالایی بر سرمان می‌آورند، به دستاوردهای خودشان بالیدند. صد البته بی‌خبری بهانه مناسبی نیست، نمی‌توانیم بگوییم آن‌ها تقصیری ندارند. این گفته ویکتور فرانکل تصدیقی برای مقصودم است:

«انسان کاملن مقید و محدود نیست، بلکه خودش تعیین می‌کند که آیا تسلیم شرایط شود یا در مقابلش بایستد. انسان صرفن وجود ندارد بلکه همیشه تصمیم می‌گیرد که وجودش  چه خواهد بود و در لحظه بعدی چه خواهد کرد. بر همین اساس، هر انسانی این آزادی را دارد که در هر لحظه تغییر کند. یکی از خصوصیات اصلی هستی انسان، ظرفیت غلبه بر موقعیت‌ها و از آن‌ها فراتر رفتن است.»

حال وقتی با همه فرزندان یکسان برخورد کردیم و همان طرز تفکرهای قدیمی را برای تربیت‌شان به کار بردیم، در واقع به بدترین شکل ممکن فردیت آن‌ها را لگدمال کرده‌ایم. این‌ها به کنار، اگر هنوز والدینی برای تربیت فرزند از کتک یا تنبیه جسمانی بهره می‌برند، بهتر است در روش خود تجدید نظر کنند.

نیازهای خودشکوفایی و رشد استعدادها (Self-Actualization Needs)

قدم به قدم نیازهای کمبود را طی کردیم و اکنون به بالاترین نقطه در هرم مزلو رسیده‌ایم؛ جایی که نیاز به رشد و خودشکوفایی مثل مدال طلا می‌درخشد. در این مرحله دیگر خبری از آن کمبودهای اولیه‌ نیست، دیگر خبری از محرومیت‌های بی‌رحمانه نیست و افراد می‌توانند بدون کمترین دغدغه‌ای، به رشد و خودشکوفایی خود بپردازند. اما سؤال اینجاست؛ منظور از رشد و خودشکوفایی در این مرحله چیست و چه ارتباطی با خانواده دارد؟

منظور از خودشکوفایی در این مرحله بیشتر با تحقق پتانسیل‌هایی که افراد خانواده دارند ارتباط دارد. به عنوان مثال می‌توانم به احساس رضایت و حمایت در رشد فردی بین اعضای خانواده اشاره کنم. در این مورد می‌توان به این نقل قول از آبراهام مزلو اشاره کرد:

«انسان به گونه‌ای ساخته شده که اصرار دارد موجودی کامل و کامل‌تر شود. و این به معنای اصرار برای رسیدن به همان چیزیست که مردم ارزش‌های والا، بزرگواری، مهربانی، شجاعت، صداقت، عشق، از خودگذشتگی و خوبی می‌نامند.»

من معتقدم از بین دو موردی که ذکر کردم، احساس رضایت به مراتب اولویت بیشتری نسبت به سایر ظرفیت‌ها دارد. پس از این بایستی این احساس را در خود ایجاد کرده و پرورش دهیم و آن را به دیگران نیز آموزش دهیم. نقل‌و قول زیر از اریک اریکسون با اهیمت مرحله‌ای که در آن حضور داریم همخوانی دقیقی دارد:

«افراد پس از رسیدن به میانسالی، ممکن است دچار رکود شوند. رکود یعنی ممکن است فرد به خاطر آنکه تمام آنچه از زندگی می‌خواسته را به دست آورده، دست از تلاش بردارد.»

طبق این تفاسیر، می‌توان گفت مقوله‌ی مرگ نیز یکی از موارد مرحله پنجم به شمار می‌رود. افراد می‌توانند کمی از فضای پرشور جوانی فاصله بگیرند و در تنهایی خودساخته‌شان به مرگ بیندیشند. اروین یالوم، روانکاو معروف اگزیستانسیال، نکته درخور توجهی در مورد این ارزش بیان می‌کند. ناگفته نماند این نکته را می‌توانیم از فحوای کلام او برداشت کنیم نه ظاهر کلامش:

«وقتی به سرنوشت نهایی همه چیز نگاه می‌کنی، فایده‌ای در این همه جنجال نمی‌بینی.»

رشد در هرم مزلو چگونه است؟

فرض کنید در حال قدم زدن در خیابان هستید که یک خفت‌گیر از پشت سرتان به شما حمله می‌کند و گردن‌تان را بین بازوهایش می‌گیرد. در چنین شرایطی شما به نجات دادن خودتان می‌اندیشید یا به وعده غذای ظهر فردایتان؟ احمقانه به نظر می‌رسد، معلوم است که به نجات دادن خودم می‌اندیشم. این همان سیر رشد در هرم مزلو است.

ما از روی مراحل نمی‌پریم بلکه مثل پله‌های نردبان طی‌شان می‌کنیم. ابتدا باید خودمان را سیر کنیم (نیازهای فیزیولوژیکی)، سپس برای خودمان سرپناهی بیابیم (نیاز به امنیت)، بعد وارد گروه خاصی شویم (نیازهای اجتماعی)، آنگاه افتخارآفرینی کنیم (نیاز به احترام) و در پایان به مقوله رضایت بیندیشیم (خودشکوفایی).

ممکن است بگوییم برطرف کردن نیازهای یک مرحله زمان زیادی می‌برد یا اینکه برخی از ما با وجود اینکه نیازهایی از مرحله پایین را برطرف نکرده‌اند در مرحله بعدی حضور دارند. جای اشکال نیست چرا که خود آبراهام مزلو شرط رفتن به مرحله بعدی را برطرف کردن میزانی معمولی از مرحله قبلی می‌داند.

چگونه برطرف نکردن نیازها در هرم مزلو منجر به روان‌نژندی می‌‎شود؟

شاید با خواندن این عنوان گمان کنید اغراق می‌کنم ولی اصلن اینطور نیست. بیایید فرض کنیم قرار است با هواپیما از تهران به انگلستان برویم. اگر دماغه این هواپیما را دو سانتی‌متر تغییر دهیم، کشور دیگری فرود خواهیم آمد. حال من معتقدم نیازهای کودکی درست مثل دماغه هواپیما هستند، شاید اندک و ناچیز به نظر برسند ولی تاثیر آن‌ها در درازمدت وحشتناک است. اجازه دهید با یک مثال کاربردی اهمیت بحث را بیان کنم:

یکی از نیازهای مهم در مرحله دوم از هرم مزلو (نیاز به امنیت)، برقراری آرامش در محیط خانه است. اگر محیط خانه مسالمت‌آمیز نباشد و والدین مدام با یکدیگر جرو بحث کنند، فحش و ناسزا بگویند و داد و هوار راه بیندازند، کودک در بزرگسالی و نوجوانی از برقراری رابطه سالم عاجز خواهد بود. او نیز به مانند والدینش قادر نخواهد بود به هنگام مواجهه با مشکل آن را مدیریت کند. در نتیجه وقتی با شریک عاطفی‌اش به مشکل می‌خورد، داد و بیداد راه می‌اندازد.

آیا قانع نشدید؟ باز مثال می‌زنم:

اگر والدین اهل مقایسه باشند و سرکوفت موفقیت‌های دیگران را به سر فرزندان خود بزنند، کودک در دوران نوجوانی به بدترین شکل ممکن بی‌اعتماد به نفس می‌شود. نمونه بارز این موضوع خودم بودم. مثل بریتانیایی‌ها انگلیسی صحبت می‌کردم ولی وقتی از من می‌خواستند صحبت کنم قادر نبودم یک کلمه بر زبان بیاورم.

شاید برایتان مفید باشد: (نظریه پلی وگال | تروماهای کودکی چگونه تا پایان عمر باقی می‌مانند؟)

مسئله نیازها، به خصوص نیازهای مربوط به امنیت، شوخی‌بردار نیست. در مقام والدین نمی‌توانیم با تکیه بر تجربه‌ والدین خودمان به تربیت فرزندان‌مان بپردازیم. اگر قرار بود همه با یک روش تربیت شوند، دیگر نیازی به این همه کتاب و پزشک نبود بلکه می‌توانستیم یک ویدیو ضبط کنیم و آن را به خورد دیگران بدهیم.

انتقادهای جدی به هرم مزلو

با وجود تمامی مزیت‌ها و همخوانی‌های هرم مزلو با محیط خانوادگی، نمی‌توان از برخی انتقادها چشم‌پوشی کرد. برخی از انتقادها به نحو جدی اعتبار این نظریه را زیر سوال می‌برند. در ادامه به بررسی این انتقادها خواهیم پرداخت:

  • مرحله خودشکوفایی هرم مزلو اندکی نظری است

تمامی مراحلی که ذکر کرده‌ایم توسط مزلو و سایر پزشکان آزمایش شده‌اند اما مرحله خوشکوفایی در تمامی افراد قابل مشاهده نیست. گزارشاتی که آبراهام مزلو از این مرحله ارائه می‌دهد، همگی مربوط به افراد مشهوری هستند که توانایی رسیدن به آن مرحله را داشته‌اند. با این وجود در مورد باقی افراد هیچ مدرکی در دست نداریم.

  • پیشرفت در هرم مزلو با واقعیت تضاد دارد

گفتیم تا زمانی که نیازهای پایین‌تر را برطرف نکرده‌ایم معنایی ندارد بخواهیم به نیازهای مرحله بعدی بیندیشیم؛ اولویت با نیازهای پایین‌تر است. این نکته با واقعیت سازگار نیست. موارد بسیاری را می‌شناسیم که با وجود عدم برخورداری از حداقل‌های امنیت نظیر خانه و والدین مناسب، توانسته‌اند به علایق‌شان بپردازند و موفقیت کسب کنند.

آبراهام مزلو برای ما مناسب‌تر است

در قیاس با روانشناسان جبرگرا نظیر فروید که اعتقاد دارند ما تحت تاثیر جبر روانی و غرایز جنسی هستیم، آبرهام مزلو مسیر بهتری پیش رویمان قرار می‌دهد. وقتی او از نیازها و شناسایی ‌آن‌ها صحبت می‌کند در واقع به ما این اختیار را می‌بخشد که می‌توانیم تغییر کنیم و لزومن قرار نیست شبیه دیگران شویم. حال نوبت ماست که به گفته‌های او عمل کنیم و آینده بهتری برای خود رقم بزنیم.

هرم مزلوروانشناسیخانواده
یه دانشجوی روانشناسی که سعی میکنه هر روز یاد بگیره و رشد کنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید