روز گذشته در خلال آزادنویسیهای خود دریافتم که جهان با پدیده مترسکگرایی دست به گریبان است، و جالب است بدانید که ما هر روزه با این پدیده مواجه هستیم، به عبارتی مدت طولانی هم هست که این پدیده مترسکگرایی جریان دارد ولی نامی بر آن ننهاده بودیم. حال قصد دارم در این نوشته به شما بگویم که قضیه از چه قرار است و چرا کسی به خود زحمت نداده تا پرده از آن بردارد.
شاید برایتان مفید باشد (آزادنویسی چیست؟)
پیش از آنکه به توضیح این پدیده بپردازیم، قصد دارم توضیحی پیرامون پدیدههای اجتماعی که این روزه بشریت با آنها مواجه است بدهم. میدانید برایم سوال بوده که چرا پدیدههای اجتماعی هر قدر هم که تاثیر گذار واقع شوند، باز هم افراد به آن اعتنایی نمیکنند و طوری از کنار آن میگذرند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است.
اما کافیست تا ویروسی در دنیا پخش شود تا تمامی رسانهها آن را پوشش دهند و ما را از آن بر حذر دارند. البته منظورم این نیست که ویروسها مهم نیستند بلکه میخواهم بگویم اگر ویروسها با سلامت جسمی ما سر و کار دارند، پدیدههای اجتماعی با سلامت روحی و روانی ما در گیر هستند.
نمیدانم شاید این بیاعتناییها از آن جهت باشد که ما همیشه به سلامت روحی و روانی خود بیشتر اهمیت دادهایم تا سلامت روحی و روانیمان، البته این هم بیتاثیر نیست که بسیاری از آسیبهای روحی و روانی زیر خروارها مشکلات و مادیات دفن میشود و هیچکس به آنها پی نمیبرد.
من معتقدم که پدیدههای اجتماعی از اهیمت بالایی برخوردارند چون روش سر و کله زدن با آنها کشف و تولید واکسن نیست بلکه میبایست بررسی ریشهای و اساسی از آنها به عمل آوریم و پی ببریم منشا آنها کجاست و سپس به رفع و رجوع آن بپردازیم.
در ضمن پدیدههای اجتماعی آنی رخ نمیدهند و به آرامی در بطن جامعه رواج پیدا میکنند، به عبارتی پدیدههای اجتماعی تغییراتی هستند که به تدریج رخ میدهند از این رو کمتر افرادی به آن پی میبرند.
حال یکی از همین پدیدههای اجتماعی، مترسکگرایی است. در این پدیده ما با افرادی مواجه هستیم که به طرز عجیبی شبیه به مترسکها هستند، مثل مترسکها فقط نظارهگر اتفاقاتی هستند که پیرامونشان رخ میدهد و باقی حواس آنها بلا استفاده است گویی آنها اینگونه خلق شدهاند و حواسی غیر از بینایی برایشان تعبیه نشده است.
فرقی ندارد که این افراد دوستان ما باشند یا خانواده ما، به هرحال بیشتر جمعیت کره زمین از آنها تشکیل شده است، از این رو میتوانید آنها را هر جایی بیابید. برای مثال میتوانم به جمعیتی اشاره کنم که به هنگام خودکشی فردی، از او فیلم میگیرند یا مطئنم که برای شما هم پیش آمده که به مشکلی مبتلا باشید ولی هیچکدام از اطرافیانتان تلاشی در رفع آن نکنند. مواردی که گفته شد، نمونههای کوچکی از مترسکگرایی هستند، نوعی بیاعتنایی عمدی پنداشتی که احساسات از میان رفته است.
من توصیه میکنم که این افراد را کنار بگذارید، فرقی ندارد که چه کسانی هستند یا چقدر با شما آشنا هستند و بر حسب ضرورت و نیاز رابطهتان را با آنها حفظ کنید، چون مترسکها هیچ کوضع مشخصی در قبال شما ندارند و هویت آنها مجهول است، نه دشمن شما هستند نه دوست شما. اگر هم از آنان بپرسید که چه موضعی در قبال شما دارند، فقط نظاره میکنند و جوابی گمراه کننده به شما میدهند.
من معتقدم این پدیده از رسانهها نشات میگیرد، از شبکههای اجتماعی که انسان را از حواس دیگر خود جدا میسازند و به سمت انزوایی ابدی هدایت میکنند، انزوایی که با مرگ پایان میپذیرد.
رسانهها ما را به چشمهایمان متکی کردند، آنها حواس دیگر را از ما دزدیدند. ارسطو مینویسد:
هر کس حسی را از دست بدهد، علمی را از دست داده است.
با این حساب، مترسکها میبایست به حال خود تاسف بخورند که چنین بلایی سر خودشان آوردهاند البته فراموش کردم که آنها قادر نیستند تاسف بخورند بلکه فقط نظاره میکنند.
این جمله هم ضمیمه گفتههای فوق است:
از اطرافیانم دست کشیدم وقتی که دریافتم آنان به مانند مترسک نظارهگر و از بیان احساسات خویش عاجزند.