ویرگول
ورودثبت نام
Hadi Ghorbani
Hadi Ghorbani
خواندن ۴ دقیقه·۳ ماه پیش

پنج درس بزرگ زندگی که از فوتبال آموختم

تماشای فوتبال برای من فارغ از هر گونه نتیجه‌ و هواداری، درس‌های فراوانی در پی دارد. بیشتر افراد توپ را دنبال می‌کنند و منتظرند تا از خط یکی از دروازه‌‌ها عبور کند اما حواس من بیشتر معطوف به نگرش کسانی است که به توپ ضربه می‌زنند. در ادامه می‌خواهم به پنج درس مهمی که از فوتبال آموختم اشاره کنم:

تقصیرها گردن یک نفر نیست

وقتی تیمی گل می‌خورد یا بازی را واگذار می‌کند، هرگز کادر فنی و بازیکنان به دنبال مقصر نمی‌گردند. اینکه یکی از بازیکنان را گیر بیاورند و تمامی دق‌دلی‌هایشان را بر سر او خالی کنند کار شاقّی نیست. فوتبال یک ورزش تیمی است پس اگر گلی می‌خوریم حاصل اشتباه تمامی بازیکنان است.

حال در زندگی نیز رخدادهای تلخ بسیاری به وقوع می‌پیوندند و ما در کمال ناباوری انگشت اتهام را به سوی خودمان می‌گیریم. این واضح و بدیهی است که بسیاری از اتفاق‌های دنیای اطراف ما فقط به تلاش‌های ما بستگی ندارند بلکه سایرین نیز به نوبه خود نقشی در وقوع آن‌ها ایفا می‌کنند.

افراد بزرگ، بزرگ به دنیا نمی‌آیند

وقتی نگاهی به اسطوره‌های فوتبال دنیا می‌اندازیم درمی‌یابیم اینان نیز در ابتدا بازیکنانی معمولی و چه بسا بدتر بوده‌اند. اگر می‌بینیم امروزه در سطح بالایی از فوتبال بازی می‌کنند به خاطر تلاش‌هایی است که در مسیر حرفه‌ای خود به کار بسته‌اند. بگذارید داستان یکی از فوتبالیست‌ها را برایتان تعریف کنم:

محمد صلاح وقتی فوتبالش را آغاز کرد که مجبور بود برای تمرین‌ها مسافت طولانی را پشت سر بگذارد. چهار ساعت در مدرسه سپری می‌شد، چهار ساعت مسیر تا رسیدن به محل تمرین و چهار ساعت دیگر برای بازگشت. با خود می‌گویم اگر من جای او بودم شاید همان ابتدای کار برای خودم منطقی سرهم می‌کردم تا این کار را نکنم ولی او یک بهانه داشت و به همان یک بهانه وفادار ماند.

ما نیز برای رسیدن به آرزوهایی که در سر می‌پرورانیم نیازمند تلاشیم، این مقوله آنقدر بدیهی است که دوست ندارم پیرامونش صحبت کنم اما نکته مهم در مورد تسلیم نشدن است. دلایل زیادی برای انجام ندادن یک کار وجود دارند اما دلایل انجام دادن بسیار اندکند. پس بچسبیم به همان یک دلیلی که باقی مانده است.

هرگز اعتماد کردن را فراموش نکنید

فوتبال امروزی بیشتر از هر نسل دیگری به بازیکنان جوان روی آورده است. تیم‌های بزرگ دنیا بازیکنانی حول و حوش 21 و 22 سال دارند و همین بازیکنان هستند که نتیجه بازی‌ها را تغییر می‌دهند. بازیکنانی نظیر جود بلینگهام، جمال موسیالا، الکساندر آرنولد و خیلی‌های دیگر تا چند وقت پیش به عنوان توپ‌ جمع‌کن فعالیت می‌کردند اما چه چیزی موجب تغییر آن‌ها شد؟

اعتماد مربی. مربی از اعتبار خود مایه می‌گذارد و در سایه این اعتبار بازیکن فرصت عرض اندام می‌یابد. دیگر به خود بازیکن جوان بستگی دارد که از این اعتماد چگونه استفاده می‌کند؛ می‌تواند آن را سکوی پرتاب خود فرض کند یا فرصتی که همیشه هدر می‌رود.

حال به زندگی بازگردیم. آیا ما نیز حاضریم به دیگران اعتماد کنیم و فرصت لازم برای بهتر شدن را در اختیارشان قرار دهیم؟ آیا به عنوان پدر حاضریم به فرزندمان اعتماد کنیم و کاری به او بسپاریم؟ آیا به عنوان مدیر می‌توانیم از اعتبار خود برای ساختن یک نیروی جدید بهره ببریم؟

آنچه نمی‌بینیم دلیل نیست بر اینکه وجود ندارد

چندی پیش مستندی مربوط به فعالیت‌های پشت صحنه یکی از باشگاه‌های معروف فوتبال را تماشا می‌کردم. موضوع مستند حول محور آشپزخانه تیم و کارکنان آن بود. آشپزها یکی‌یکی در مورد فعالیت خود و نقش کلیدی آن در مورد عملکرد تیم توضیح می‌دادند؛ اینکه نحوه طبخ غذا چگونه است یا برای روزهایی که تیم قصد مسافرت دارد چه برنامه‌ای در دستور کار قرار می‌گیرد.

بلافاصله پس از تماشای این مستند به فکر فرو رفتم. هیچکس این آشپزها را نمی‌بیند. آن‌ها در پشت صحنه مشغول هستند و هیچگاه در قهرمانی‌های تیم نامی از آن‌ها برده نمی‌شود در حالی که می‌دانیم چه نقش کلیدی دارند.

حال برخی عوامل در زندگی ما حضور دارند که بی‌شباهت به این آشپزها نیستند. ما آن‌ها را نمی‌بینیم چون عوامل بزرگ‌تری نگاه‌مان را اشغال کرده‌اند. من آن‌ها را به چرخ‌دنده‌های کوچک ساعت تشبیه می‌کنم؛ دیده نمی‌شوند ولی به این معنا نیست که وجود ندارند.

برای نتیجه‌گیری باید صبر کنیم

در این مورد می‌خواهم به باشگاه لیورپول اشاره کنم. وقتی آقای معمولی، یورگن کلوپ، به این باشگاه آمد، لیورپول در میانه جدول حضور داشت. تیم سال‌ها از افتخارات اروپایی‌اش فاصله گرفته بود و فوتبالی در حد معمولی اجرا می‌کرد. اما آقای معمولی با صبر مثال‌زدنی که داشت، لیورپول را دوباره به اوج برگرداند و نه تنها ساختار تیم را تغییر داد بلکه بخش مدیریتی را نیز از نو ساخت.

نکته اینجاست که ما همگی طرفدار نتیجه گرفتن هستیم اما آیا صبر کافی برای این کار را نیز داریم؟ لیورپول تا سال سوم یورگن کلوپ هیچ جامی نگرفت و به زحمت توانست در اروپا حضور پیدا کند. در چنین شرایطی ما چکار می‌کنیم؟ تسلیم می‌شویم و رها می‌کنیم اما او ماند و به پشتوانه اعتمادی که به او شده بود تیم را از ریشه متحول کرد.

می‌خواهم بگویم دستاوردهای زندگی نیز بی‌شباهت به قهرمانی‌های فوتبال نیستند. برای ساختن یک خود موفق نیاز به کار طولانی مدت و بی‌وقفه داریم. باید سودای طی کردن راه صد ساله در یک شب را از ذهن خود بیرون کنیم. دنیای امروزی با همه پیشرفت‌هایش دست روی صبرمان گذاشته و در نتیجه ما هر قدر می‌دویم به نتیجه نمی‌رسیم.

آیا شما هم از فوتبال درسی فراگرفته‌اید؟ خیلی خوشحال می‌شوم آن را به من به اشتراک بگذارید.

توسعه فردیفوتبالروانشناسی
یه دانشجوی روانشناسی که سعی میکنه هر روز یاد بگیره و رشد کنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید