من و ادیسون یک وجه مشترک داریم. او برای اختراع لامپ بارها شکست خورد، من برای رسیدن به یک سیستم برنامهریزی.
در طول آزمایشهای مختلفی که پشت سر گذاشتم فهمیدم که ما برخی از اشتباههای کودکانه را مدام تکرار میکنیم؛ اشتباههایی که خواسته یا ناخواسته نمیتوانیم زیر سؤال ببریمشان چون فکر میکنیم فقط یک راه درست وجود دارد نه بیشتر. در ادامه میخواهم به پنج دلیل اساسی شکست برنامهریزیهایمان اشاره کنم:
میخواهید نواختن یک ساز را بیاموزید به همین خاطر برنامهریزی میکنید تا پایان سال مانند بتهوون بنوازید. میدانم خندهدار به نظر میرسد ولی بارها این اشتباه را مرتکب میشویم فقط کافیست دقیقتر نگاه کنیم.
ناف من را با این اشتباه بریدهاند. خوب به یاد دارم وقتی میخواستم نخستین مقالهام را بنویسم با خود گفتم همین امروز تمامش میکنم در حالیکه نوشتن یک مقاله چندین ساعت زمان میبرد. انجام چندباره این اشتباه به من فهماند که آغاز یک برنامه با قدمهای کوچک و حسابشده است.
بسیاری برنامهریزی میکنند اما توان شروع آن را ندارند. بهانههای مختلفی سرهم میکنند تا تنبلیشان را توجیه کنند. به عنوان مثال من علاقه خاصی به پیانو دارم اما توان خرید آن را ندارم. عدم توانایی من برای خرید موجب نمیشود از یادگیری آن دست بکشم. سعی میکنم از نتها و اکتاوهای آن آغاز کنم.
قرار نیست از همان ابتدای مسیر پیروزی و دستاورد باشد. باید قبول کنیم سختیها هم بخشی از مسیر پیشرفت به شمار میروند. از این رو برای آنکه مسیر شیرینتر شود توصیه میکنم خردهانگیزههایتان را با هدف خود ترکیب کنید. به عنوان مثال من از نوشتن فهرستها لذت میبرم به همین خاطر آن را در تولید محتوای مدیریت زمان به کار میبرم.
جیم ران میگوید اگر جایی که ایستادهاید را نمیپسندید عوضش کنید، شما که درخت نیستید. اگر فلان سیستم برنامهریزی جواب نمیدهد رهایش کنید و سیستم دیگری را امتحان کنید شما انسان هستید. بسیاری از افراد وقتی میفهمند اشتباه کردهاند بیشتر گاز میدهند، شما این کار را نکنید.
شاید برایتان مفید باشد: (چرا نمیتوانیم فهرست برنامههایمان را به پایان برسانیم؟)
حالا نوبت شماست؛ کدام یک از این موارد را بارها مرتکب شدهاید؟ میتوانید موردی به این لیست اضافه کنید؟