اکثر اوقات یه لیوان چای دستمه.چای را داغ داغ می خورم شاید مری و معده ام این چهار روز عمر را خوش باشن!دیروز داشتم تایپ می کردم.سرم توی مانیتور بود که لیوان چای را بی هوا گذاشتم روی یه دونه قند کوچولو و تموم محتویات ریخت روی صفحه کلید و صفحه کلیدم نامردی نکرد و تا قطره ی آخرش را بلعید!...
خشکش کردم.باد بهش گرفتم.تا امروز صبح گذاشتم که توی هوای آزاد بخشکه ،ولی فایده ای نداشت.ده بیستا از کلید ها کار نمیکنه.چاره ی کارش رفتن به مکانیکیه یا تعویض .نصیحت من به شما؛ اون پلاستیک کاور صفحه کلید را هیچ وقت از سر جاش بر ندارید./
محمد شاه قاجار، صدراعظمی به اسم حاج میرزا آقاسی داشت که چاه و قنات های متعددی را ایجاد کرد.روزی حاج میرزا آقاسی برای بازدید از چاهی به بیابان میرود.از مقنی میخواهد شرحی مختصر از مقدار آب این چاه به او بدهد. مقنی میگوید ما تلاش زیادی برای رسیدن به آب انجام دادیم، اما به آب دست پیدا نکردیم و اگر راستش را بخواهید امیدی به این چاه نداریم. میرزا آقاسی میگوید به تلاشتان ادامه دهید.
مدتی از دیدار میرزا آقاسی گذشت و او مجددا به بیابان رفت و از مقنی سوال کرد که آیا به آب دست پیدا کردید؟ مقنی پاسخ داد من مطمئنم از این چاه به آب دست پیدا نخواهیم کرد. میرزاآقاسی سکوت کرد و به خانه برگشت.
چند روزی گذشت و برای سومین بار به بیابان رفت و مقنی را دید از او پرسید که اوضاع چاه در چه حال است؟ چاهکن پاسخ داد چرا شما نمیخواهید قبول کنید که کندن این چاه بیفایده است و ما فقط وقتمان را هدر میدهیم.حاجی از صحبتهای مرد مقنی عصبانی شد و با صدای بلند گفت:
ای نادان؛ تو چکار به این داری که این چاه آب دارد یا نه؟! اگر برای من آب ندارد برای تو نان که دارد!
همینطور که اینجا نشسته ام تا مهندس پانزده تا پیچ پشت صفحه کلید را باز کند یک پست هوا می کنم با چند توصیه به شما:
خوردن چای زیاد اشکال ندارد.
حتی اگر خیلی داغ باشد.
چای خوردن در حین تایپ جایز و بلکه جالب است.
پلاستیک صفحه کلید را بردارید تا بیچاره هوا بخورد.
اگر مایعی روی آن ریخت ناراحت نشوید.دنیا فانی ست.
شما برای نوشتن پست لنگ نخواهید شد.گوشی هست.عشق هست.چای هست.مهم این است که با رخ دادن همین حادثه هم بتوان یک پست نوشت!
تموم شد...