اولین بار بعد از جلسه توجیهی ، سوار ماشین میشوی و میبرنت دم برجک پیاده ات میکنند
یک حس عجیب هیجانی داری دوست داری از بالا همه جا را ببینی.
پله ها را یکی یکی بالا میروم ، با بالاتر رفتن سرم گیج میرود ترس از ارتفاع بیشتر و بیشتر….
بالاخره میرسم ، اتاقی است عجیب هنوز شور و شوق دارم و نفهمیده ام که این اتاقک لعنتی چه ها قرار است با روح و روانم بکند.
اسلحه را زمین میگذارم و به دیوار ها نگاه میکم عجب خاطرات و جمله هایی!گاهی چرت و مسخره و گاهی اشک آور و گاهی تاریخ !
-جاده ساوه اوشخالاری پرچم بالا
-عشقم M
-بوووووووووووق (فحش در فحش به شخصی که چاپلوس و آدم فروش است😂)
-این نیز بگذرد
-از الان بگم که قراره پدرت در بیاد…(و هزاران توضیح برای کما دادن چون وی مرض دارد)
-سفید شدن موهای پدر مادرم مرا به گریه انداخت سربازی بهانه بود
-فقط یه سرباز میدونه دو ساعت خیلی بیشتر از دوساعته
-اسسون سس المه
-لعنت به سربازی
-سلامتی سربازی که تو برجک پست میداد(بقیش رو ولش)
-نبود ۷۳ روز؟
-به کدامین گناه زندگی باید کرد؟
-ساعت رو ولش کن ، بری پایین که چی؟جز خدمتت حساب میشه ،یدونه دیگه از داریوش بخون
-اولین روز عید ۱۴۰۰/۱/۱ عیدتان مبارک
و ده ها جمله دیگر که بعضی ها پاک شده بود بعضی ها اسم بود و بعضی ها جای گفتن نیست🙂
ادامهههه داررررد….