حامد هدائی
حامد هدائی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

روزنوشته شماره ۳: روح حامله من

حامد هدائی | نویسنده | سخنران | مشاور مدیریت
حامد هدائی | نویسنده | سخنران | مشاور مدیریت

چند وقتی است که دلم می‌خواهد نوشتن را از سر بگیرم، اما هر چه سعی می‌کنم نمی‌شود. انگار یک چیزی ته ذهنم نمی‌گذارد کارم را شروع کنم، وقتی هم شروع می گ‌کنم وسط کار همه چیز فراموش می‌شود. یک خود تخریبی ناجور خودساخته همه وجودم را گرفته است. دیگر از چیزی لذت نمی‌برم، فکر می‌کنم باید کاری انجام دهم که بدرد بخور باشد. نوشتن کتاب راه خوبی است اما با این اوضاعی که بنده دارم، اگر بتوانم روزی یکی دو صفحه منظم بنویسم شاخ غول را شکانده‌ام. دلم می‌خواهد با شما درد و دل کنم. یک جورایی همه‌مان به ادمهای امن نیاز داریم، کسانی که راحت و بی دردسر همه ذهن‌مان را برایش باز کنیم و بگذاریم در کنارش مغزمان هوایی بخورد. اما نمی گ‌شود. خیلی سخت می توانم به کسی اعتماد کنم. بگذریم، نمی‌خواهم حالتان را بگیرم، چشمان بی‌روحم خیلی چیزها دیده‌اند که دوست دارم برایتان تعریفشان کنم، اگر عمری باشد، روحم را این وسط چال می کنم و بند بندش را برایتان تعریف می گ‌کنم، امیدوارم حداقل خودم آرام بشوم و تهش یک کتاب خوب از این همه دلمشغولی شخصی بیرون بزند. حال زن حامله ای را دارم که فقط شکمش باد کرده است و انتظار زایمان ندارد. طفلکی روحم آن پایین دارد می گ‌گندد باید نجاتش بدهم.


روزنوشتهزندگی
مشاور | نویسنده | سخنران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید