حامد میرزایی·۲۰ روز پیششهر را کوبیدن و از نو ساختنچکش را برداشت. از آسفالت شروع کرد. همه را کند و بیرون ریخت. جایش سنگفرش گذاشت. بعد نوبت خانهها شد. مکعب مستطیلهای بدقواره را یکییکی سرج…
حامد میرزایی·۳ ماه پیشخطوط ساده، پی در پیلحظهی بوسیدن رسیدن ماندن ایستادن زمان با تو بودن رها در چمنزار خیال گشتن و دیدن روی گل سرخ نهراسیدن دلخوشی با نفسی گرم آتش چشمانت آسمان…
حامد میرزایی·۱ سال پیشاینجا حرف از آینده است ?گمان بردم که عمق دریای وجودم سرشار از مرواریدهای دانش بود اما هردم تلاطم نادانی عذابم میداد و بیمار بودم از پوچی ایامی که تلخی بسیارم داشت…
حامد میرزاییدرمن + کتاب·۱ سال پیشرماننگاشت (۱) ? «وداع با اسلحه»پارسال همین روزها بود که پیرمرد و دریا را خواندم. از حس غنیاش نمیگویم که اصلا نمیگنجد. امسال عید سراغ «وداع با اسلحه» از همین نویسنده رف…
حامد میرزایی·۱ سال پیشترجمهٔ ترانهای از باب دیلان: "Knockin' On Heaven's Door"سبکی از نوشتار در زمینهٔ ترجمه به ذهنم رسید و در قالب این متن گنجید.
حامد میرزایی·۱ سال پیشآخرین روز مدرسه و یک انشای خاص: «امتحان نگارش»هشت و نیم بیدار شدیم و صبحانه را سنگین برگزار کردیم، چای خوردیم و به سوی آخرین امتحان حرکت کردیم. بیست کیلومتری را مثل نه ماه گذشته طی کردی…
حامد میرزایی·۱ سال پیشاستیو جابز وقتی "کتاب" شدمعرفی کتاب استیو جابز، زندگینامهای نوشتهی والتر آیزاکسن
حامد میرزایی·۲ سال پیشبه یاد کتابفروشی آن سوی خیابانآن روز وقتی پا به کتابفروشی گذاشتم، خیالاتی در سرم بود. کتابهایی را که میخواستم نوشته بودم. مرد کتابفروش با آن عینک قدیمیاش در قفسهها…
حامد میرزایی·۲ سال پیشیادداشتی از دنیای شازده کوچولوسطح براق جیوه باعث میشد از غروب خورشید بیشتر لذت ببریم.تصور کنید سیارهای وجود داشت که سطحش از جیوه پوشیده شده بود. از قضا به خاطر اندازه…
حامد میرزایی·۲ سال پیششهر خانههای سفید، داستانک: بخش دومبخش اول را از اینجا بخوانید.روزها میروند. گذر شب و روز، سیاه و سفیدی بیش نیست. کامیونی به شهر میآید. غذای مورد نیازمان را میآورد. هفتها…