ویرگول
ورودثبت نام
حامد قزل سفلی
حامد قزل سفلی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

من رنگی ام .. چرا اصرار داری بگی سیاه سفید


خونه ها عادین، دیوارها سفید. اما اون اصرار داشت همه چیز رنگی باشه.

دیوارها رنگی شدن .. قرمز، آبی، زرد، سبز

با اون از رنگ حرف میزنم، حرف های رنگی بهش لبخند میده.

شانس با من یار بود که توی دوره ای بهش رسیدم که تلویزیون ها رنگی بودن. خیلی سخت یکی زردش رو گیر آوردم، تقریبا سفارش دادم.

یه روز توی دنیای رنگیِ خونه بهم گفت: تو چرا دیگه رنگی نیستی؟!

رنگی .. مثلِ خودش، مثل پوستش که قهوه ای تیره بود و دهنم رو آب مینداخت، یا نه مثلِ خونه، مثل کاناپه که قهوه ای تیره بود و باز دهنم رو آب مینداخت.

جواب دادم: من رنگی ام .. ببین!

بلافاصله ابرو بالا انداخت و گفت: نه نیستی ‌‌.. تو رنگی نیستی، تو دیگه رنگی نیستی!

کلمه ی "دیگه" رو دومین بار بود که توی اون لحظه استفاده میکرد.

سکوت و بعد نگاهی به اطراف و بعد من که گفتم: من رنگی ام .. ببین!

نگاه اون، نگاه من، نگاه اون و بعد نگاه من و گفت: تو سیاه سفیدی، تو مثلِ یه تلویزیون ۱۴ قدیمی که فقط پوستش رنگیِ، سیاه سفیدی .. همش برفک داری، کنترل نداری، باید تق تق پیچ‌تو بچرخونم تا شبکه هات عوض شن.

آب دهنم رو قورت دادم، گفتم: چه خوب یادته!

گفت: بله خوب یادمه چون متنفرم از آدم های سیاه سفید، توو تمام این مدت فقط وانمود میکردی که رنگی ای، رنگی بودی چون من رنگی دوست داشتم.

سری چرخاندم و گفتم: وَ ..

گفت: وَ اینکه، نه برام مهم نیست، مهم نیست که تو بخاطر من رنگی شدی وقتی من یکی رنگیش رو می خواستم.

خونه ها عادین، دیوارها سفید ..

شاید اشکال کار توو همین یه جمله بود که من، خونه هایی با دیوارهای سفید رو عادی میدونستم.

رنگیسیاه‌سفیدعشقتلویزیونحرف
(من‌واَمثالِ‌من)instagram.com/hamedqezelsofla
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید