احتمالا تا به حال کودکی را دیده ای که موقع بازی، دور تا دور خودش را با اسباب بازیهایش پر کرده و به نوعی در دنیای دیگری غرق شده.
این کودک 2 قاعده مهم را برای حفظ تمرکز در بازی به صورت نادانسته رعایت می کند:
صحبت کردن با خود، آن هم با صدای بلند، یک راوی به قصه ای که در آن حضور داریم اضافه میکند.
یک راوی می تواند نقش مهمی در جلوگیری از حواس پرتی داشته باشد.
صحبت کردن با خود در حین انجام کارها، شبیه یک داد و ستد پیوسته با نقشی است که در آن وضعیت داریم: ما با کارمان بهتر تعامل میکنیم وقتی که در حال روایت آن وضعیت باشیم!
اگر چه کودک این کار را نادانسته انجام می دهد اما می شود با برسی ساختار آن، مدل آگاهانه اش را خلق کرد.
به طور کلی آن چیزی که در وضعیت کودک به نام ریخت و پاش می شناسیم، در نگاه خودش یک نظم کاملا الزامی برای برقراری شرایط آن بازی است.
وقتی از بیرون به آن کودک نگاه می کنیم،
دارای یک جایگاه ادراکی متفاوت هستیم. ما در آن بازی قرار نداریم پس بدیهی است که فکر کنیم چقدر همه چیز شلخته است.
ما از قصه بین اشیا و ابزارها، که توسط راوی تعریف شده بی خبریم.
حالا وقت الگو گرفتن است. بازی تو چیست؟
فرض میگیریم بازی مد نظر تو، پروژه ای است که برای سایتت تعریف کرده ای!
تهیه لیست انجام کارها برای آن پروژه یک نوع روایت از کاری است که می خواهی انجام بدهی: اولویت تعیین می کنی و پیش می روی.
من این روایت گری را با اپلیکیشن forest app به خوبی انجام میدهم: یک قطعه زمانی برای کاشت و پرورش یک بذر تعریف می کنم، سپس با پایان یافتن آن زمان، نتیجه را در جعبه توضیحات وارد می کنم: یک تعامل پیوسته بین من و کارم شکل می گیرد.
حالا، سعی میکنم با غرق کردن خودم میان ابزارهای بازی ام، مثل آن کودک تمرکز کنم:
ابزارهای من شاید از جنس ارتباط باشد: دنبال کردن تجربه الگوهای کاری در ویرگول، تماس با یک دوست که او هم درگیر متمرکز کردن خودش برای کارش است، یا یک قرار کاری با یک دوست که او هم حال و هوای من را دارد.
در پایان؛ نتیجه گرفته ام که می شود در هر شرایطی، با رعایت این دو قاعده تمرکز از دست رفته را به دست آورد و به حالت غرقگی در کار رسید.
تقریبا هر دستاوردی با تمرکز بالا و مداوم دست یافتنی است. کافی است بخواهیم و راهکارها را به کار ببریم. نظر تو در این باره چیست ؟