hamerian
hamerian
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

نشانه هایی که می‌گویند شما واقعا به تنهایی نیاز دارید

درادامه، از تجربیات هنرمندی می‌خوانید که بر این مشکل غلبه کرده است. او ما را با ۵ نشانه‌ای که می‌گویند جسم و روح‌مان به‌ تنهایی نیاز دارند، آشنا خواهد کرد.

غروبی کاملا معمولی است: شام روی گاز است، همسرم در آشپزخانه مشغول کار است، بچه در اتاقش بازی می‌کند. من دراتاق‌ لباس‌ها را تا می‌کنم که همسرم سر می‌رسد و سؤالی می‌پرسد، یا بچه به‌هنگام بازی سروصدا راه می‌اندازد.

در موقعیت‌هایی مثل این بدون اینکه دست خودم باشد با خودم می‌گویم: «اَه، دوباره شروع شد.» و احساس می‌کنم که آدرنالین خونم بیشتر و بیشتر می‌شود.


این فریاد ناگهانی درونی به من نشان می‌دهد که طاقتم طاق شده است و موعد آن رسیده که زمانی را به «خودم»، در تنهایی اختصاص دهم.

در مقام زن، مادر و همسری که در این جامعه زندگی می‌کند، کاملا طبیعیست که به آسانی درگیر انجام بی‌وقفه‌ٔ کارهایی برای دیگران شویم. بااین‌حال بسیار ضرروریست که از خودمان نیز غافل نشویم.


اما چطور بفهمیم که چه زمانی به این تنهایی نیاز داریم؟


۱. وقتی دیگر چیزی جذابیت قبل را برایت ندارد

وقتی چیزی جالب به نظر نیاید-نشانه ایست که می‌گوید جسم و روح شما به تنهایی نیاز دارد.

در این مواقع ممکن است با خودم کلنجار بروم و کسل شوم، یا پروژه‌های خلاقانه‌ای را که همیشه برای‌ انجام‌شان اشتیاق دارم، عقب بیندازم.

انگار که تمام انرژیم تحلیل رفته باشد.

وقتی چنین احساسی پیدا می‌کنم، متوجه می‌شوم که به تنهایی نیاز دارم. شاید این تنهایی به‌سادگی سر زدن به کتابخانه و یا خوردن یک لیوان چای باشد.


۲. هوس خوردن تمام خوراکی‌های خانه

وقتی ولعِ خوردن همهٔ تنقلات موجود در خانه به سراغم می‌آید، می‌فهمم که باید کمی راجع به خودم فکر کنم و ببینم در دل و ذهنم چه می‌گذرد.

خیلی وقت‌ها، فکر خوردن چیپس و شکلات‌ها به این دلیل به سراغم می‌آید که می‌خواهم با چشیدن طعم آنها راه فراری پیدا کنم.

گاهی‌اوقات می‌دانم که به‌خاطر اضطراب این میل را پیدا کرده‌ام: پس دوش آب گرم می‌گیرم، کتاب می‌خوانم و تنقلاتم را هم می‌خورم. در مواقع دیگر، از خودم می‌پرسم نیاز واقعی من چیست؟ تنقلات است؟ می‌فهمم که این‌طور نیست و به‌جای آن، باید لیوان آبی بردارم، به حیاط بروم و کمی در سکوت باشم.


۳. از کوره دررفتن سر مسائل کوچک

برای مثال، درست وسط تهیهٔ شام متوجه می‌شوم که یکی از مواد موردنیازم را نخریده‌ام، بنابراین همین‌طور که سعی میکنم جایگزینی برای آن پیدا کنم از نظر احساسی دچار درماندگی می‌شوم. یا مثلا ممکن است بعد از بیرون آمدن از فروشگاه متوجه بشوم که شامپو نخریده‌ام: همین کافیست تا به گریه بیفتم.


هر وقت احساس کنم این چیزهای کوچک اعصابم را بهم می‌ریزند، می‌فهمم که زیر بار مشغله‌ها کم آوردم. در چنین موقعیت‌هایی به‌خوبی می‌دانم که باید سراغ تمرین‌های خود مراقبتی بروم. این تمرین‌ها شامل موارد زیر هستند:


_واقعیتِ شرایط را به‌خاطر بیاورم.

آیا این موقعیت دنیا را به آخر رساند؟

_راجع به برطرف شدن یا نشدن نیازهای اساسی و اولیه‌ام فکر کنم.آیا با چند دقیقه‌ دراز کشیدن حالم بهتر می‌شود؟

_ از دیگران کمک بگیرم. مثلا شاید از همسرم بخواهم حالا که بیرون است، برایم شامپو بخرد.

با همین کارهای ساده کمی از فشار موجود کم می‌شود


۴. بدخلقی با عزیزان

من شدیدا به خونسردی‌ام افتخار می‌کنم. بنابراین وقتی سروصدای فرزندم مثل مته‌ای روی اعصابم می‌رود، یا وقتی سؤال پرسیدن همسرم کلافه‌ام می‌کند، می‌فهمم که یک جای کار می‌لنگد.

بعدش اغلب به اتاق‌خواب می‌روم، چند نفس عمیق می‌کشم و از تکنیک‌های برقراری ارتباط با زمان حال، مثل لمس سنگی یا بوییدن عطر استفاده می‌کنم. شاید با موبایلم بازی کنم یا دستی به سر گربه‌مان بکشم.


وقتی دوباره توان تعامل با دیگران را پیدا می‌کنم، از اتاق بیرون می‌زنم و به‌خاطر بدخلقی‌هایم عذرخواهی می‌کنم.


۵. قایم شدن در اتاق‌خواب، دست‌شویی یا کمد لباس‌ها

تا حالا چند بار برایم پیش آمده است که دزدکی با موبایلم به دست‌شویی رفته‌امفقط برای چند لحظه سکوت و آرامش.وقتی این اتفاق می‌افتد، می‌فهمم که واقعا نیاز دارم برای مدتی تنها باشم.

در چنین مواقعی سعی می‌کنم در تقویمم زمانی خالی برای ناهاری تک‌نفره پیدا کنم.هنگامی که بعد از این خلوت‌گزینی یک روزه با خودم به خانه برمی‌گردم احساس می‌کنم دوباره سرحال شده‌ام.

از کارهایی مثل گرفتن دوش آب گرم، خواندن کتاب و قدم زدن با دوستان گرفته تا دور شدن چندروزه از خانه و خانواده، همهٔ اینها به به ما کمک می‌کنند تا جسم و روحمان تازه شوند.

ممکن است که نشانه‌های شما متفاوت از من باشند، اما حالا که با تجربه‌های من آشنا شدید، وقت آن است که به خودتان فکر کنید

تنهاییتنها
مطالب علمی و آموزشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید