
مقدمه
در دنیای پرشتاب و پراسترس امروزی، نقش مدیران به شکلی فزاینده پیچیده شده است. آمارهای جهانی نشان میدهد که بیش از ۷۵٪ مدیران میانی و ارشد حداقل یک بار در دوران حرفهای خود با بحرانهای سلامت روان مواجه شدهاند، از این رو بررسی دو محور اساسی، حفظ سلامت روان و تابآوری به عنوان پیشنیازهای ضروری برای مدیران و دستیابی به تعادل واقعی بین کار و زندگی در مواجهه با تحولات فناورانه خالی از لطف نیست. استدلال اصلی این است که موفقیت پایدار یک مدیر نه تنها به مهارتهای فنی، بلکه به مراقبت از خود، انعطافپذیری روانی و توانایی تطبیق با چشماندازهای جدید شغلی وابسته است.
بخش اول: سلامت روان، اولویتی پنهان برای مدیران
آمارها نشان میدهد که در جوامع صنعتی، از هر چهار نفر، یک نفر در مقطعی از زندگی با چالش سلامت روان مواجه میشود و مدیران نیز از این قاعده مستثنی نیستند. مدیران به دلیل ویژگیهایی مانند مسئولیتپذیری بالا، حساسیت نسبت به نتایج کار و فشار دائمی برای تحویل کار در شرایط دشوار، در معرض خطر بیشتری قرار دارند.
شناسایی بهموقع نشانهها گام نخست در مدیریت سلامت روان است. این علائم میتوانند شامل موارد زیر باشند:
اضطراب و نگرانی مزمن درباره امور کاری
احساس افسردگی یا ناخشنودی پایدار
اختلالات خواب
رفتارهای غیرمعمول یا تغییرات خلقی
راهکار کلیدی در مواجهه با این علائم درخواست کمک است.مدیران باید بدانند که مشاوره از متخصصان سلامت روان، صحبت با افراد مورد اعتماد یا استفاده از خدمات حمایتی سازمان، نشانه ضعف نیست، بلکه بخشی از مسئولیتپذیری حرفهای و شخصی است.
بخش دوم: تابآوری، قابلیت بازگشت و رشد، نه ضدگلوله شدن
تابآوری به معنی توانایی «بازگشت به حالت عادی پس از سختیها»، سازگاری با تغییر و یادگیری از تجربیات دشوار است. تابآوری به معنای تبدیل شدن به یک «سپر ضدگلوله» یا نادیده گرفتن احساسات نیست، بلکه به معنای حفظ آسیبپذیری کافی برای همدلی، همراه با قدرتی کافی برای تحمل ابهام و عدم قطعیت است.
یه رویکرد راهگشا در افزایش تابآوری ساخت کولهپشتی پشتیبان است. ایجاد یک ذخیره شخصی از منابع درونی و بیرونی، استراتژی عملی برای تقویت تابآوری است. این کولهپشتی میتواند شامل موارد زیر باشد:
1. خاطرات موفقیت: ثبت و یادآوری دستاوردها، حتی کوچک.
2. چشمانداز مناسب: پرسیدن سؤال «ما واقعاً اینجا داریم چه کار میکنیم؟» برای جلوگیری از فاجعهسازی. اکثر مشاغل موضوع مرگ و زندگی نیستند و اشتباهات اغلب قابل جبران هستند.
3. باور به خود: تقویت گفتگوی درونی مثبت و پذیرش بازخورد سازنده.
4. تجربیات گذشته: یادآوری اینکه قبلاً نیز بر مشکلات غلبه کردهایم.
5. شبکه پشتیبانی: ارتباط با همکاران، دوستان و خانواده.
6. فعالیتهای جسمی و ذهنی: ورزش، تمرین ذهنآگاهی یا داشتن یک سرگرمی مؤثر.
بخش سوم: تعادل کار و زندگی: فراتر از یک شعار
تعادل واقعی، یک ضرورت استراتژیک برای عملکرد مطلوب و سلامت است. تحقیقات مکرراً نشان میدهند که افراد، خانواده و دوستان را مهمترین بخش زندگی خود میدانند، ولی اغلب به دلیل فشار کار فرصتی برای آن نمییابند. این تناقض منبع ناخشنودی است.
راهکارهای عملی
مرزبندی فیزیکی و ذهنی: تعیین زمانهایی که کاملاً از کار جدا میشوید (عدم چک کردن ایمیل، پیامرسانهای سازمانی و یا حتی عدم پاسخگویی در ساعات غیر کاری).
پیدا کردن سرگرمی: دنبال کردن یک فعالیت معنادار خارج از کار.
فعالیت بدنی: ورزش به عنوان ابزاری برای پاکسازی ذهن و کاهش استرس.
بخش چهارم: تشخیص زمان تغییر و مدیریت حرفه
در عصر فعلی با کاهش مشاغل مادامالعمر، مدیران باید فعالانه مسیر حرفه خود را هدایت کنند. پرسشهای کلیدی برای ارزیابی موقعیت فعلی عبارتند از:
آیا هنوز از نقشم لذت میبرم و در حال یادگیری هستم؟
آیا در حال کسب تجربیات ارزشمندم؟
آیا حقوق من منصفانه است؟
آیا این شغل وسیله رسیدن به هدفی بزرگتر است و آیا هنوز آن را محقق میکند؟
ابزارهای تصمیمگیری
تحلیل ماتریسی: وزندهی معیارهای مختلف (مثل رضایت، درآمد، تجربه) برای گزینههای مختلف (مانند ماندن، تغییر نقش، تغییر سازمان).
فرآیند بهبود ساده: تعیین «دلایل شخصی»، تحلیل «وضعیت موجود»، تعیین «اهداف » (SMART)، تهیه «نمودار گانت» برای اقدامات و در نهایت اجرا، اندازهگیری و بازنگری.
جمعبندی
مدیریت مؤثر در قرن بیست و یکم مستلزم نگاهی کلنگر است که در آن مراقبت از سلامت روان و ساخت تابآوری، نه تنها به عنوان یک اقدام شخصی، بلکه به عنوان یک شایستگی حرفهای حیاتی شناخته میشود. همزمان، مدیران باید با حفظ تعادل و هدایت فعالانه مسیر شغلی خود، آماده شوند تا در آیندهای که از مدیران به عنوان خالقان ارزش انسانی و معناسازان جمعی انتظار میرود، ایفای نقش کنند. موفقیت پایدار از آن کسانی خواهد بود که بتوانند بین مراقبت از خود، هدایت دیگران و تطبیق با تغییرات پویا، توازنی حکیمانه برقرار کنند.