شاید ادامۀ یا هم ردیف پستِ تا به حال شده مرگ خود را بخواهید؟
همهی ما میدانیم -گرچه قبول نکنیم- که یکبار زندهایم، پس زندگی چیز ارزشمندی است، بسیار ارزشمند، پس باید قدر این چیز ارزشمند را دانست و مراقب بود که بیهوده هدر نرود.
اگر قرار است یکبار زندگی کنیم پس بهتر نیست به دنبال آن چیزی که دوستش داریم برویم؟
این بحث به این سادگی نیست، بگذارید برای شما مثالی بزنم، یکی از دخترهای فامیل ما شاید از سن ازدواجش کمی گذشته و هر بار که کسی او را میبیند میگوید: «انشاءالله ازدواج کنی، انشاءالله خوشبخت شوی»، نه اینکه او خواستگار نداشته باشد بلکه انگار آن نوع زندگی را قبول کرده.
عموما جامعه یک اساس نامۀ غیر مکتوبی دارد که اگر آن اساس نامه را رعایت نکنیم شما را زیر سوال میبَرَد و در شرایطی حتی مشکلات خاصی هم برای شما ایجاد میکند، مثلا بنده نسبتاً موهایم را بلند کردم، البته نه خیلی هنوز - اما قصد بلند کردن بیشتر را دارم- و بعضیها رو به رویم در مورد این موضوع که موهات رو چه بلند کردی، آرایشگاه نرفتی یا بهت نمیاد حرف میزنند اما من یکبار زندهام و دوست دارم موهایم را بلند کنم.
اینجا بگذارید چیزی را سوا کنم، گاهی بعضی چیزها در جامعه قابل پذیرش نیست اما ناهنجاری هم نیست، مثلا بلند کردن موی من یا پسرانه زدن موی یک دختر، اما گاهی بعضی چیزها ناهنجاری است مثل یهو نصف شب هوس زدن گیتار و خوانندگی کنی، اینجا نمیتوانی بگویی: «چون یکبار زندهام و میخواهم این یکبار را همانگونه که دوست دارم زندگی کنم».
نکته ی مهم دیگر اینکه گاه بین تعریف هنجار و ناهنجاری بین مردم تفاوت نظر هست مثلا همین بی حجابی یا امثالهم، اما اگر مسئله هنجار و ناهنجاری را کنار بگذاریم عموم مردم آیا واقعا فکر میکنند که یکبار زندهاند؟ آیا واقعا آنگونه که دوست دارند -و میتوانند- زندگی میکنند؟
بگذار کمی به حاشیه بزنم و بعد ادامه دهم، در همین ویرگول از کسی، بدیِ مجتبی شکوری را خوانده بودم و ناخودآگاه یک ذهنیت بد داشتم.
من معمولا دو قسمت اول یک مجموعه پادکست را گوش میکنم و اگر دیدم جزو دستۀ علایق بنده است در لیست انتظار برای شنیدن قرارش میدهم.
در قسمت اول یا دوم رادیو راه اینگونه گفته شد که: «در مترو به صورت رندم از مردم سوال شد که برای زندگی هدف مشخصی دارند یا خیر؟ به غیر از سلامتی و عاقبت به خیری درصد بالایی از مردم هدف خاصی نداشتند.»
آیا نمیتوان اینگونه گفت که: «اگر یک هدف واقعا خواستنی نداشته و در جهت آن قدم بر نداریم، واقعا داریم زندگی را تلف میکنیم؟.»
نکته آخر اینکه آیا آن هدفی که داریم را خودمان به خودمان دادهایم یا جامعه؟ مثلا ازدواج، بچه، پول، خانه، ماشین و... مرگ، آیا این یک روند تکراری چند هزارساله نیست؟
به نظرم باید این را از خود بپرسیم که آیا هدف داریم و مهم تر آیا هدف را خود انتخاب کردهایم یا جامعه این کار را برایمان کرده، اینکه باید خبری به خود بگوییم: «یکبار زنده ایم!» یا پرسشی: «یکبار زندهایم؟»