حمید تیموری
حمید تیموری
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ روز پیش

بیا یه شب از چیزایی حرف بزنیم که توش مست نمی‌شیم

یه شب با چند آشنا نسبتاً ناشناس! اتفاقی رفتم بیرون. مثل همیشه، صدای خنده‌ها بالا، موسیقی، غذا، شوخی. ولی من… ساکت بودم. نه از سردی، از دقت. شروع کردم به گوش‌دادن — نه به صدا، به مضمون.

بعد ۴ ساعت، یه چیزی به ذهنم رسید:

اگه کل حرفای این ۴ ساعت این چند نفر رو بدم به یه هوش مصنوعی، با سه تا کلمه می‌تونه خلاصش کنه:

مشروب. دراگ. دختر/پسر.

الان شاید فکر کنی می‌خوام نصیحت کنم. نه!

حق‌ انتخاب آدما برای من مقدسه، تا زمانی که به کسی آسیبی نرسونه.

فقط یه سؤال جدی تو ذهنم ایجاد شد:

اگر فرضا این سه موضوع رو بذارید کنار، می‌تونید بازم باهم حرف بزنید؟

بازم می‌گم کاری به خود موضوع‌ها یا قضاوتشون ندارم.

سوالم در مورد محدود بودن فکر و ذهن و زندگی اونم به این شدت بزرگی، فقط به سه کلمه‌ست! اصلاً فرض کن این سه‌تا خیلی هم خوبن. ولی واقعا زندگی باید به سه کلمه محدود بشه؟

مثل همیشه رفتم سراغ چیزی که قانعم می‌کنه: علم.

مغز ما دنبال معناست، حتی اگه فرار کنیم ازش

مغز انسان یه چیز عجیب داره به اسم Default Mode Network (شبکه حالت پیش‌فرض). این ناحیه وقتی فعال میشه که تنها باشی، ساکت باشی، و فکر کنی. یعنی هر وقت چیزی حواست رو پرت نکنه، ذهن خودبه‌خود می‌ره سمت سؤال‌های عمیق:

کی‌ام؟ چی‌کار می‌کنم؟ هدفم چیه؟

حالا تصور کن وقتی کسی مدام سراغ مواد، الکل یا رابطه‌های بی‌سرانجام می‌ره، چی داره خاموش می‌کنه؟ نه فقط احساس، بلکه صدای همین شبکه‌ی درونیشو.

نه اینکه بخوام قضاوت کنم خوبه یا بد. بحث اینه که خیلی وقتا اینا جایگزین فکر کردن می‌شن. جایگزین روبه‌رو شدن با حقیقت.

تفریح نیست — فرار بی‌وقفه‌ست

روانشناسی یه مفهوم داره به اسم behavioral avoidance — یعنی مغز یاد می‌گیره به‌جای روبه‌رو شدن با ناراحتی‌های ذهنی، ازش فرار کنه با حواس‌پرتی.

فیلم، مشروب، مهمونی، اینستاگرام، دختر/پسر

وقتی اینا تبدیل به عادت دائمی بشن، مغز همیشه دنبال تسکین فوری می‌گرده.

نتیجه؟

عمق حذف میشه. حرفا می‌شن شبیه هم. احساساتت هم می‌شن نسخه‌های کپی‌پیست‌شده.

یه ترس جمعی: روبه‌رو شدن با «هیچی»

چرا خیلیا از حرف‌زدن عمیق و واقعی فرار می‌کنن؟ چون اگه عمیق بشن، ممکنه متوجه بشن چیزی تهش نیست. یه جور خلأ. یه جور بی‌هویتی. ولی همون‌جا، همون نقطه، جاییه که زندگی واقعی می‌تونه شروع شه.

روانشناس معروف Viktor Frankl می‌گفت:

«وقتی انسان نتونه حس عمیقی از معنا پیدا کنه، خودش رو با لذت‌ها سرگرم می‌کنه، فقط برای اینکه چیزی رو حس کنه.»

این یه پست برای نصیحت نبود. برای تخریب هم نبود.

فقط خواستم به خودم بگم:

شاید وقتشه کم‌کم دور خودت میز بچینی—نه برای دورهمی، برای آدمایی که وقتی باهاشون حرف می‌زنی،

دیگه سه کلمه‌ای خلاصه نمی‌شن.

روانشناسیخودشناسیتوسعه فردیپیشرفترفیق
معمار هوش‌ مصنوعی، کارگردان ویدیو، بازیگر، بنیان‌گذار ایران فیلم https://hamid.is
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید