یادتان می آید چند وقت پیش گفته بودم از معرفی کتاب خوشم نمی آید ؟ حرفم را پس می گیرم ! چون الان می خواهم از یک کتاب دیگر با شما حرف بزنم .
آب نبات هل دار ؛ از مهرداد صدقی .
بیش از هر چیز این کتاب من را یاد «شما که غریبه نیستید» از هوشنگ مرادی کرمانی انداخت . از آن کتاب که خیلی سال پیش نیمه کاره خواندمش چیز زیادی یادم نیست فقط یک زلالی و رهایی که هر کسی در کودکی و نوجوانی تجربه اش می کند یادم می آید . به علاوه خنکای هوای کوچه باغ های روستایی و دویدن در آنها ...
من زیاد کتاب طنز نخوانده ام اما از همان چند تای کم ، این بهترینشان بود . و چون زیادی زود به هر چیزی می خندم هنگام چشیدن آب نبات هل دار هم دفعات زیادی را با صدای بلند خندیدم . در حدی که مجبور بودم برای خانواده که داشتند چپ چپ نگاهم می کردند که « نکنه خل شده دختره ! » وقایع داستان را تعریف کنم .
چیزی که آب نبات هل دار را برای من متمایز می کند این است که نشان داد می شود یک روایت را از دل زندگی حقیقی مردمی نه چندان برخوردار بیرون کشید و هم زمان شاد هم بود .
زندگی ای که خالی از مشکلات و از دست دادن ها نیست . حتی بخشی از داستان را جنگ و اسارت در بر می گیرد .
آب نبا ت هل دار به آدم می گوید ، می شود به بی پولی هایی هم که می تواند برای هر کسی اتفاق بیوفتد خندید و از کنارش رد شد . یعنی در داستان که می شود ، واقعیت را نمی دانم !
آن رسالت همیشگی طنز را هم فراموش نکرده و رذایل اخلاقی آدم ها را بزرگ کرده ، پیش چشممان می آورد تا به آن ها بخندیم و از داشتنشان خجالت بکشیم !
اسم شخصیت اصلی داستان محسن است . یک پسربچه ی بجنوردی و شیطان و سرشار از خرابکاری های بچگانه ... کلی هم دوست و رفیق شبیه خودش دارد . محسن حتی عاشق هم می شود در همان کودکی !
راستی تمام گفتگوهای کتاب به لهجه ی مشهدیست و این شاید جذاب کننده ترین بُعد آن است .
اگر کارگردان طنز بودم حتما فیلمی از وقایع آب نبات هل دار می ساختم و احتمالا شبیه پایتخت کار خوبی از آب در می آمد . ورژن مشهدی اش می شد .
آب نبات پسته ای و دارچینی جلد های بعدی آن هستند که در صف خواندنی هایم قرارشان دادم .
خلاصه که اگر خواستید حال و هوایتان را عوض کنید کمی آب نبات هل دار با چایی می چسبد ! (چقدر این جمله را کلیشه ای ساختم ! :)) )