محـmehdiـمد
محـmehdiـمد
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

کابوس هر شب ...

تصویر مربوط به من نیست
تصویر مربوط به من نیست

با صدای چوبی که به تخت فلزی خورد از خواب پریدم

- مگه بهت نگفتم ساعت ۵ باید از خواب بلند بشی و بری کل محوطه رو جارو کنی ؟

+ باشه باشه الان وضعیت کامل میکنم و میرم

- زود باش

هوا وحشتناک سرده و من عادت به این هوا ندارم ، جاروی دسته فلزی هم هم دستم رو عین یخ منجمد کرده ..‌‌.

- بعد از اینکه محوطه رو کامل جارو زدی برو سرویس ها رو هم جارو بزن ، جاهایی هم که با جارو پاک نمیشن با یه چیز دیگه پاکشون کن ... اینقدر هم شل نباش باید بری صبحونه بگیری ... اینم بهت بگم که آب سرویس ها اب تصفیه شده است با اون اب نباید بشوری ، برو از قرارگاه سطل اب بیار و با اون اب سرویس ها رو بشور

توی مسیر رفتن به قرارگاه سطل زباله ها رو بردم خالی کردم و موقع برگشت هم توشون اب کردم که بتونم سرویس ها رو بشورم

سطل خیلی سنگین بود و تلو تلو داشتم راه میرفتم که یهو گوشه سطل شکست و یه مقدار نسبتا زیادی آب سرد ریخته شد روی شلوارم و از اونجا وارد پوتین هام شدن ... حالا دیگه پاهام هم به جمع جاهایی که یخ زده بود اضافه شد

از شدت سوز سرما داشتم درد میکشیدم که یک باره صدای سه تا ایست متوالی شنیدم و بعد صدای ممتد تیراندازی به گوشم رسید !

محمدمهدی! محمدمهدی بیدار شو

با صدای مادم از خواب بلند شدم ، یه نفس راحت کشیدم که اون دوران ۷ ماه قبل تموم شده و الان توی تخت خودم خوابیدم

بازم خواب بد دیدی ؟ صبر کن برات یه لیوان آب بیارم ...


پ ن : توی دوران سربازیم با چند تا از بچه های اصفهان هم اتاق بودم و خیلی اذیتم کردن ... همین اذیت ها باعث شد من از همه اصفهانی ها کینه شتری به دل بگیرم , اگه اصفهانی هستی بهم بگو که دارم اشتباه میکنم (:


کابوسسربازیسربازخوابنویسندگی
مرا حوصله شرح حال نیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید