حانیه دی جور
حانیه دی جور
خواندن ۱۱ دقیقه·۵ سال پیش

فریادرسی به نام خودآگاهی


بهترین تعریفی که از واژه‌ی خودآگاهی می‌توانم بدهم این است که بگویم شخص خودآگاه همان است که می‌داند لحظه های در حال گذر همان کلمات کتاب عمرش هستند.

زمان آگاهی + خودشناسی = انسان متعالی

این روزها نزدیک به دو ماه است که شیوه زندگی غالب مردم جهان تغییر کرده است. همه آدم ها فعالیت هایی در طول هفته دارند که تکرار می شوند؛ مثل رفتن به محل کار، دانشگاه رفتن، تفریح آخر هفته با خانواده، رفتن به سینما، نماز خواندن جماعت یا رفتن به حرم ها و ...

قطعا هر فردی کارهایی در برنامه هفتگی اش دارد که سالیان سال آن ها را تکرار کرده این تکرار پذیری یا به اجبار بوده و یا از سر عشق و علاقه نسبت به آن کار، بهتر بگویم ما بعضی از کارها را به این دلیل تکرار می کنیم که زندگی بدون آنها برایمان متصور نیست.

به بیان واضح: بعضی از کارهای تکرار پذیر هستند که به ما انرژی می دهند.

راستش را بخواهی این غارنشینی به من اثبات کرد که دانشگاه و درس هاش هیچ خلا ای در دانایی من و نیاز به یادگیری به وجود نمی آورد و حتی از تعطیل شدن اش بشکنی هم زده ام.

اما در مقابل خدا را شکر کرده ام که با کتاب آشنام و حتی اگر غارنشینی سال ها هم طول بکشد راهی برای روشن کردن روزهایم دارم.

این غارنشینی ما را مجبور کرده از کارهای تکرار پذیرمان دست بکشیم، حتی دیدن دوستانمان در یک روزی که به شدت از کار و مشغله ها خسته ایم!

قطعا این تغییر رویه همه ما را اذیت کرده است، حتی ممکن است چند روزی را در غار با اعصابی ناراحت گذارنده باشیم و بی حوصله شده باشیم.

این اتفاق برای من هم پیش آمده است. روزهایی هست که بیش از 4 ساعت مطالعه می کنم، می نویسم، به کارهایم می رسم، با همکارها جلسه مجازی می گذارم

اما در مقابل روزهایی هم هست که ترجیح می دهم پتو را در گوش هایم فرو ببرم تا متوجه صدای هشدار نشوم، یا روزهایی که تنها کار مثبت ام شستن ظرف هاست و پرسه زدن در اینستاگرام.

روزهای متفاوت غارنشینی برای من کاملا در فراز و نشیب گذشت.

قصد کردم هم از فرازها بگویم هم از سختی نشیب...!

فرازهای من مربوط به روزهای اول غارنشینی بود. روزهایی که خودآگاهی ام و خودشناسی ام به من گفت ببین عزیزم تو یکی از اصلی ترین نیازهایت یادگیری است. به داد خودت برس قبل اینکه در این روزها افسرده شوی.

فوری به درایو F لپتاپم رفتم و چند تا دوره آموزشی ای که مدت ها بود دنبال فرصت برایشان می گشتم را شروع کردم. روزم به چند قسمت شده بود برای : مطالعه + کلاس های آموزشی + نوشتن + فیلم دیدن

خودآگاهی من دائما نگران برونگرایی ام بود. من اگر یک کلمه یادبگیرم یا ایده ای به ذهنم برسد، قرار ندارم تا آن را به دوستانم بگویم. این روزها سعی کردم ارتباط هایم را با دوستانم بیشتر کنم و از این نیازم صرف نظر نکنم.

راهکام ترتیب دادن مهمانی ها و دورهمی های مجازی بود یا حتی ویس از تحلیل های ریز و درشتم برای همکاران و رفقا .

یا مثلا نیازم به تفریح را با فیلم های جالب و مستند مرتفع کردم.

روزهای فراز پر از خروجی های خوب بود برای من.

اما امان از روزهای نشیب؛

روزهایی با 10 ساعت خواب که عدد زیادی است برای من،

روزهایی که تا بیدار نشده شب شده است،

روزهایی که تنها صرف مرتب کردن یک متر و نیم اتاقم شده،

روزهایی که فقط پرسه زن تلگرام و اینستاگرام بوده ام

و راست بگویم روزهایی پر از حس ناامیدی و بی حوصلگی برای انجام کارهایی که حتی عاشق شان هستم !

اگر دچار این حالت نشویم شاید از گونه انسانی خارج شده باشیم. این افکار و احساسات ممکن است خوره ی ذهن همه ما شده باشد. مخصوصا زمانی که استوری دوستمان را باز میکنیم و میبینیم از یک کتاب خفن استوری گذاشته و بعدی را باز میکنیم و میبینیم پست اش را که حاوی یک متن خفن بوده استوری کرده. این میشود که اعصابمان هم بیشتر خرد می شود و گوشی را هم پرت خواهیم کرد به کنج همان یک متر و نیم !

خودآگاهی فریادرس همین وقت هاست.

در چنین اوقاتی:

1. عمل گرایی را متوقف نکن!

به خودت به هیچ وجه اجازه پرت کردن کار را حتی به ثانیه ای بعد نده

انتقال کار برای ساعتی دیگر خودش باعث اهمال کاری ما می شود، مثلا یک دفعه به خودت می آیی و متوجه میشوی کار را یک هفته تاخیر انداخته ای !

(البته منکر این نمی شوم که گاهی نیاز داریم اندکی از کار فاصله بگیریم تا نیرومحرکه جمع کنیم، اما حواسمان باشد که حتما در زمان رهایی از کار، فعالیت هایی را انجام دهیم که انرژی ما را تامین می کنند)

2. یک لحظه غر نزن!

و تنها به حرف های قوه خودآگاهی ات گوش بده،این تنها قسمت توست که منطقی اوضاع را می بیند، همان طور که هست و کمک ات میکند تا در لحظه حال زندگی کنی!

سیدمحمدحسینی همیشه می گوید : به این فکر کن بهترین کاری که در این لحظه می توانی انجام دهی چیست؟


3. از خودشناسی ات بپرس:

الان چه نسخه ای تجویز می کند برای بهتر کردن اوضاع؟


من به شما قول می دهم اگر هر زمان که احساسات منفی ما فرمان زندگی رو به رشد را به جاده فرعی کشاند و یا پا بر ترمز گذاشت، اگر به همین 3 مرحله توجه کنیم، قطعا افسار اوضاع را به دست خواهیم گرفت!

متاسفانه خیلی از ما زمان بی حوصلگی پناه می بریم به شبکه های مجازی و اسکرول کردن سایت ها.

یک پژوهش در دانشگاه علم و فناوری میزوری نشان داده است که انسان ها بیشتر زمان هایی که دچار احساسات منفی هستند سراغ شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام می روند.

و متاسفانه این پرسه زنی به جای انرژی دادن ممکن است برای بعضی افراد حالت اضطراب و حس منفی را تشدید کند. چون شما با انبوهی از اطلاعاتی مواجه اید که حوصله خواندنش را هم ندارید.

(البته ممکن است برای بعضی کمک کننده هم باشد، اما به هر حال فکر نمیکنم به اندازه نوشیدن یک دمنوش و صحبت کردن با مادرتان به شما انگیزه بدهد. )

خودآگاهی، قوه ایست که به ما برآیند زندگی را نشان می دهد، برآیندی رو به جلو!

خودآگاهی، به ما اثبات می کند کتاب عمر ما در حال نوشتن است و ما هم ملزم به ساختن بهترین کلمه ها!

کتاب عمر ما دائما در حال نوشتن است
کتاب عمر ما دائما در حال نوشتن است


تو چه آشوب باشی، چه آرام؛

زندگی کار خودش را می کند و رو به جلو می رود.

چه بهتر که با لبخند با زندگی همسفر شوی!

من هم دیشب به شدت در ساعت های نشیب بودم. گوشی را برداشتم که ایمیل ام را چک کنم، اولین ایمیل از شاهین کلانتری بود.

یکی از جمله های ایمیل را با ماژیک قرمز نوشتم و جلوی چشمم گذاشتم، شاید باورتان نشود اما همین جمله من را بلند کرد:

انسانِ نو به آنچه روی می‌دهد، به اکنون می‌اندیشید. کار ما اینست: در وقت زیستن، حرف اکنون را زدن، در عرصۀ امروز عمل کردن.
جواد مجابی


زندگی کردن در لحظه ی حال یکی از روش هایی است که باعث تمرکز ما بر اکنون می شود و می توانیم بیشترین بازدهی را رقم بزنیم.

این نکته را من بارها در کتاب ها و مقالات مختلف خوانده بودم، اما یکی از افرادی که با خواندن

زندگی نامه اش من را به باور این گزاره رساند محمدرضا دهقان امیری بود، شهید دهه 70 ای و یک جوان پر انرژی، روزهایی که در ایران بود به بهترین شکل برای آینده اش برنامه ریزی و هدفگذاری می کرد و لحظه ای که زمان اعزامش بود از بقیه میخواست که دعا کنند شهید شود.

راستش ابتدا این نکته برایم عجیب بود که اگر قصد شهادت داشت چرا انقدر دقیق و مصرانه برای زندگی اش در این دنیا برنامه ریزی می کرد. برایم سوال شده بود که او چطور انقدر شور زندگی داشت و همانقدر شور و شوق رفتن ؟

من در داستان زندگی اش، جوابم را گرفتم.

آدم های بزرگ منش و خودآگاه می دانند که هر لحظه معادل یک کلمه از کتاب زندگی است و چه بهتر که کلمات این کتاب همه برای رشد و بزرگ شدن و تعالی نوشته شده باشند.


برای گام سوم از سه مرحله ای که گفتم چند ایده ای که به ذهنم رسیده بود را می نویسم شاید به شما هم کمک کرد و از آن ایده گرفتید.

موقعیت راهکارانگیزه‌بخش

1. زمانی که حوصله کتاب خواندن ندارم

من عاشق زبانم، مطالعه و صحبت انگلیسی

2.زمانی که خوابم می‎گیرد و حوصله کار ندارم

فیلم و مستند

3.زمانی که از زمین و زمان خسته ام نوشتن و نوشتن و نوشتن

4. وقتی احساس تنهایی می کنم مرور عکس های دوستانه | ارسال به رفقا | و شروع خاطره گویی


وحیدیامین پور درباره خودآگاهی می گوید:
زمان آگاهی و خودآگاهی تاریخی و وقت شناسی امتیاز اهل حکمت و فضیلت از دیگرانی است که گرفتار عادت های روزمره شده اند.
اهل حکمت به وقت که همانا باطن زمان است، وقوف پیدا کرده اند و مختصات خودشان را در تاریخ و زمانه می شناسند.

دوست دارم شما هم راهکارهایتان را برای فرار از ناحیه اهمال کاری و بی حوصلگی برایم بنویسید:

کتابحال خوبتو با من تقسیم کنبرنامه ریزیکرونادلنوشته
نوشتن، دل انسان را آرام می‌کند! اینجایم برای بیشتر نوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید