شاید خلاف قاعده باشد که چون منی با این سن و جایگاه این حرف ها را بزنم. تا امروز از به کلمه آوردنش گریز داشتم.
چیزی که میخواهم بگویم نوعی گلایه از فرهنگ مادران یا شاید خانواده هاست در باب اضافه کردن یک نفر به خانواده به عنوان شریک زندگی فرزند.
مرسوم در فرهنگ ایرانی این است که، هر فردی که بخواهد تشکیل خانواده دهد، بعد از آنکه از آب و گل درآمد و به اصطلاح آقا پسر دستش به دهانش رسید، برایش آستین بالا میزنند.
برای دختران هم هر زمان که توانستند از بو فرق نعنا و شوید را بفهمند و قرمه سبزیای بار بگذارند که بویش ۷ خانه آن طرف تر را بردارد، ایشان هم دیگر مهر صلاحیت خانه و خانواده داری را از خویشان و بستگان و مادر دریافت خواهند کرد.
من در همین ابتدا باید بگویم که نه آماری از تعداد متارکه ها در روز دارم، نه تعداد ازدواج های موفق و ناموفق سنتی را شمردهام.
من یک دخترم
از همانهایی که مهر صلاحیت خانه و خانواده داری گرفته، اما نه با آشپزی خوبش!
و گلایه دارم از سیستم اضافه کردن یک فرد به افراد خانواده !!!
که گفتنش هم، سخت است!
چرا که به هرحال من از همین دخترکان ایرانیام که تا این بحث پا پیش میکشد باید تا بناگوشم سرخ شود!
حال من جسورتر بودهام و خودم بحثاش را به میانه کلمات روزانه ام کشیدهام، اما به هر جهت نوک انگشتانم از تایپ کردن این کلمات هم سرخ میشود اما اجازه بدهید بگویم، اجازه دهید گلایه کنم! چرا که من هر چه از دور و برم دیدهام و به آن نقد داشتم را؛ تا به الان، در قالب کلمات ریسهاش کردم و در یکی از شبکههایم ریختهام!
از یک سنی به بعد، هر خانه ای که دختر داشته باشد شماره تلفن ثابتاش در لیستهای عمودی مادران پسردار و خانمهای واسطه گر قرار میگیرد.
این شماره ها تنها بر مبنای رنگ چشم و بلندی مو و خوش قواره بودن دختر تقسیم میشود، ای وای که یادم رفت مهمترین نکته تقسیم بندی هم مال پدر دختر و چندبچه بودن خانواده است!
یک مادری که پسرش مهر تایید زن و زندگی داری را گرفته، به این طریق که اکنون عرضه خرید چند کیلو گوشت و پنیر صبحانه و برنج را پیدا کرده و به اصطلاح میتواند نون زن و بچه دهد، تصمیم به انتخاب یک عروس یا همان دختر که برایش مثل دختر خودش میماند، میکند!
و هر جا نشست و برخواست میکند بعد از سلام و احوالپرسی خواهد پرسید: " دختر خوب سراغ نداری؟" بعد از هر دورهمی زنانه ای هم چند شماره به لیستش اضافه میکند و بسم الله شروع به کامل کردن نصف دین پسرش میکند!
اما چگونهاش متفاوت است.
من از چیزی حرف میزنم که فرهنگ غالب است، اگر شما اینطور ازدواج نکردهاید، یا اینطور برای پسرتان زن نگرفتهاید یا خواستگارهای چنینی ندارید، احتمالا در اتمسفر فرهیخته ای زندگی می کنید. چیزی که من از آن حرف میزنم دنیای زیسته خودم و قشر زیادی از دختران در شهرهای مختلف این کشور است که با هم در ارتباطیم و چند و چون این ماجراها را از هم خبر داریم.
رنجش ما هم از این است که این بناها زندگی ساز که نه زندگی سوز است، چرا که چیزهایی از بین رفتنی است!
آن مادری که به قصد تکمیل ۵۰ درصد دین پسرش گوشی تلفن را برداشته چندین سوال اساسی دارد که به انتخاب یکی از این چندتا را خواهد پرسید:
دخترخانمتان چند سالش است؟
قدش چقدر است؟
خانهتان کجاست؟
همسرتان( پدر عروس خانم) چه کاره است؟
رنگ پوست دخترخانم چیست؟
چند تا بچه هستید؟
و ... .
خب هر کدام از این سوال ها را که جواب میدهد مادر دخترخانم، عکس العمل مادر داماد خود جای تامل دارد اما
من سوالم این است
آیا واقعا دومین سوال یک مادر برای پیدا کردن شریک زندگی پسرش باید قد باشد.
مثلا اگر دختری قدش ۱۵۰ باشد رنج پذیریاش در زندگی مشترک کمتر از دختر قد ۱۶۷ است؟
اگر پاشنه بلند بپوشد چطور؟ آیا جبران مافات میکند؟
حال از این مرحله که رد شویم
و اگر تعداد بچه های خانواده
قد عروس خانم
و منطقه محل زندگی
به جایگاه خانوادگی خانواده آقا پسر بخورد.
مادر محترمه آقا داماد ، تیشان فیشان کرده
کفش های پاشنه دارِ نوک تیزش را به نشانه خیلی باکلاس بودن
آن روسری ساتن ابریشمی گرانه که دوردوزش دستی است را به همراه چادر توری یا براقاش سر میکند و با یک خواهری ، دختری، خواهرزاده ای چیزی که حق تفتیش کردن خانواده دختر را به خوبی ادا کند، در یک عصر دلانگیز راهی خانه دختر خواهند شد.
چرا؟
برای دیدن عروس خانم
این بخش از فرآیند برای من یک مساله ذهنیاست، که فایده این دیدار چیست؟
این مادر یا خواهری که فقط آمده اند قد و قواره دخر، جنس لباسهایش، سِت پذیرایی خانه و اسباب و اثاثیه را ببیننند، اینان چطور میتوانند آدمیت و ارزش آن فرد را بشناسند.
یا آن سیاه بخت، پسر این خانواده مگر نباید بپسندد!
اصلا بر فرض که ملاک آقا پسر برای زندگی و سازش، زیبایی باشد.
مگر نمیگویند زیبایی نسبی است.
پس اگر از دید مادر آن دختر سیندرلا باشد و از دید پسر آناستازیا آنوقت چطور قرار است این حادثه توجیه شود؟
بگذریم سخت نمیگیرم
میرسیم به سوال های زیبای مادر آقا پسر از دختر در همین جلسه دیدنِ یک جنس در ویترین کزایی ( شفاف بگویم وقتی مادری فقط میآید تا مرا ببیند من حس ظرفِ در ویترین میکنم، البته از نوع کریستال چک شناسنامه دارش. این نوع ظرف را هم آنانی که جهیزیه های چشم دربیار داده یا گرفتهاند میدانند چیست!)
ما این سوال ها را شنیدهایم
مرده هایتان را کجا دفن میکنید؟( برای فهمیدن میزان پولدار بودن که مقبره شخصی دارند یا در قطعات رایگان بهشت زهرا وفن میکنند)
از خونه میپرسند و دارایی ها
از اینکه آیا دختر قصد ادامه تحصیل دارد یا خیر
میخواهد سر کار برود یا خیر
اینها همه امتیاز مثبت و منفی دارد
از شنیدهها گذشته
اگر وضع این مادری که الان مهمان خانه شماست بهتر از شما باشد یک نگاه بالا به پایینی به خانه و وسایل دارد، یک نگاهیی که میتوانی بخوانی میخواهد بگوید در شان ما نیستید!
مورد داشتیم که از کولر نداشته در خانه تعجب کرده، در مسیر برگشت در حیا، کولر را روی پشت بام دیده و به هگراهش گفته کولر دارند، انگار راه اندازی نکردهاند!!!
خلاصه اش را بگویم اگر وضعشات بهتر باشد به نوعی رفتار میکنند چون زخم زبان !!!
انگاری که آمدهاند یک کالا بخرند، مزایا و معایبش را میسنجند.
غافل از اینکه شاید این کالای به جسم مزخرف، روح بلندی داشت و مگر نه اینکه اصل زندگی و زنده بودن با روح است؟
حالا این طرف قضیه هم دیدنی است؛
مادرهای دخترانی که فقط شغل و میزان درآمد و خانه ماشین دارد یا خیر را میپرسند.
و ملاکشان از دامادی که قرا است دخترشان را به خانه بخت ببرد همانی است که با اسب سپید میآید و یک خانه از خودش هم دارد. از این میان داشتن دفترچه بیمه و شغل ثابت هم مهم است.
البته اگ پسر خواهر نداشته باشد هم یک امیتاز مثبت از جانب خانواده عروس به حساب میآید
آخ آخ حواسم نبود که من از طایفه دختر به حساب میآیم و معاذالله نباید این حقایق را بگویم!!!
من هیچ قصدی از گلایه و نپذیرفتن خواستگاری های سنتی ندارم. اتفاقا خیلی هم خوب است چون ابتدا شانیت خانواده ها را به لحاظ فرهنگی میشود سنجید هم ادامه فرآیند برای دختر و پسر به صورت منطقی شکل میگیرد که احساسی!
اما اگر خانواده ای بود که تفکرات دخترش یا پسرش کیلومتر ها با پدر و مادر فرق داشت چه!
اگر توقعات دختر وپسر دم بخت ما باید مادرپدرهای آرزو به دل متفاوت بود چه؟؟؟
خوب این تقاوت هم عیبی ندارد!
اما اگر پسر یا دختری به ثبات شحصیت رسیده باید بتواند از خانواده اش هم بخواهد مطابق آن چیزی که خودش هست برایش تلاش کنند، نه قد!
کسی که جرات و جسارت گفتن خواسته خودش را به خانواده اش نگفته اصلا صلاحیت ورود به زندگی مشترک را ندارد و همان بهتر که پیش مادرجانش بماند، دختر و مسرش هم فرقی نمیکند!
خیلی سرتان را در آوردم و خیلی حرف های دیگر دارم، اما برای بیان بقیه اش باید تا بناگوشم سرخ شود و بیان نکنم بهتر است!
آن مهر صلاحیتی که آدمها برای دختر و پسر بر مبانی مختلف میزنند را من وقتی میزنم که دختر یا پسر " خودش را انتخاب کرده باشد" این از همه چیز مهم تر است.
برای این امر مبارک
باید اول خود را انتخاب کرد
بعد دیگری را!
باید بدانی چیستی و کیستی تا بدانی هممسیرت کیست!
وقتی خودت را انتخاب میکنی باید خانواده را هم توجیه کنی
روی دیگر سخنم هم به آن مادرهایی است که به مادر دختران زنگ میزنند و تنها سوالشان قد و رنگ پوست و میزان متمول بودن پدر دختر است!
خواستم فریادی که زده نشده است را یکبار بزنم، گرچه بعید میدانم این نوشته ها به گوش آن مادرانِ عزیز برسد!
اینها حرف دل بود، از دیدهها و شنیدهها، که فکر میکنم باید تغییر کند
اگر قرار است جامعه رشد کند
اگر قرار است اتفاق های خوبی برای اجتماع بیفتد، معیار انتخاب ها که مهم ترینش همینی است که گفتم، واجب است عمیق تر شود!
آن کسی که سازش دارد، آن کسی که میفهمد زندگی مشترک چیست و آن را میسازدش، روحِ سالم دارد، فهم دارد، کمال فکری دارد، شخصیتی رشد یافته دارد.
نه آنکس که ... .
باز بگویم
این حرفها جمع شده ای از شنیدههایم است، که بعضیاش را تجربه هم کرده ام :)
ناراحتی، رنجش یا عصبانیت من از این شنیده ها برای نوع نگاه هایمان است به زندگی!!!