اوح
اوح
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

به نظرت کی از یادم میری؟

خیلی ناراحت میشم هرموقع که رونده میشم میام اینجا!

شادیام کجام حالا که فکر زمستونم نیست کله م اینجا پیدا میشه؟

من از دیوار میخوام بگم، از هوا سقف، زمین، زمان، بطری آب، انگور، جیغ، هوار، قهقرا! بابا گلوم گرفته از دلتنگی؛ هر روش سامورایی، هر روش آریایی، هر روش اروپایی بگید، بنده انجام دادم؛ نشد که نشد، فقط اگر بفهمم دل کسایی که دلم براشون تنگ شده، برام تنگ شده آرومم میکنه! یه نوتیفیکیشن چیه برامون نمیفرستی که فلانی هم از آخرت دلش برات تنگ شده و اتفاقا اون هم فلان چیز رو دید و یاد من افتاد؟ چطور من از بوی عطر میپرم و هزار روز قبل جلو چشمم ظاهر میشه و با چشم باز تصور میکنم اون اوجاست و الان میاد یهو بغلم میکنه و میگه ببین!من همه ی این روزها از دور داشتم میدیدمت و حواسم بهت بود! اونوقت شما نمیتونی وسط این تصویر سازی من یه نوتیف بهم بدی بگی "فلانی ساعت فلان همزمان با این تصویر ساخته شده در دل و ذهنش از شما یاد کرد "؟ نکنه شماهام دارید کم کم به این نتیجه میرسید که کلا از اول اولش توهم بوده؟ نکنه شماهام فکر میکنید من خل بودم و خل تر شدم؟ خدا نصیب گرگ بیابون نکنه حالمو!

ولی ببین جدی جدی تو هم دلت تنگ شد یه نقطه برام بفرست؛ یا مثلا یه بادکنک بفرست هوا، یا چیز کن، به یه کبوتری بگو، من پشت پنجره م برای کبوترا هرروز غذا میذارم، اونا بهم میگن، شاید نتونم الان درست توضیح بدم چطوری دل تنگی تو رو بهم میگن، ولی میگن، پس بگو، باشه؟ چون من دیگه حجم دل تنگیم نمیذاره تمرکز کنم روی صدات، قیافه ت و دستات؛ دلتنگیم هی بغض میشه، همه جا و همیشه، برای همین تنها کارم قورت دادن بغض و اینکه کسی نفهمه ست، تهش یه چیزی ازت یه جا میگم و میخندم، ولی تو دلم موقع هایی که میخندم دارم هوار میکشم! ببین میدونستی من داستان تو رو به غریبه ها برای این نمیگم که قضاوتت نکنن که تو آدم بدی بودی؟ نمیخوام هیشکی تو ذهنش تو رو ندیده بد بشناسه! ولی جدی جدی تو چطوری دلت اومد انقدر اذیتم کنی؟ من کسی رو دوست هم نداشته باشم این حجم بدی در حقش نمیکنم، انقدر کارهای ناراحت کننده براش انجام نمیدم؛ ببین من هنوز یکی میگه دلم شکست یاد خودم میفتم، مگه چقدر همه اذیتت کرده بودن که همه شو سر من خالی کردی؟ پیش خودت نگفتی یکم زیاده رویه؟ میدونستی من اونجا تازه برای اولین بار بود فهمیدم دل شکستن دل شکستن که میگن چیه؟

ولش کن، حتی اینجام که به دور ازت، ازت حرف میزنم ته ذهنم میگم نکنه یکی بخونه و تو دلش بگه طرف عجب آدمی بوده! اصلا دلم نمیخواد؛ لطفا کسی، کسی رو بد برداشت نکنه؛ اعتماد کردن من مشکل داره؛ تقصیر اون نیست، من وقتی اعتماد میکنم، صددرصد اعتماد میکنم، یعنی شما بگو اینکار خلافه، من میگم آخه چون اعتماد دارم بهش هرکاری کنه درسته، اگرم اشتباه باشه لابد حواسش نبوده، وگرنه همچین آدمی اصصصلا نیست! به خدا خسته شدم از فکر کردن بهت، کاش پاک بشی از ذهن و قلبم، کاش هیچوقت هیچجوره یادم نیای، کاش انقدر از یادم بری که هرجا دیدیم، حتی اگر حرف آشنا از قدیم زدی هم یادم نیاد تو کی ای، کجا دیده بودمت، چی بودی و چیکار کردی!

از یادم میری به نظرت؟ آخه من دیگه گلوم از بغض تو خیلی داره زود به زود درد میگیره، تو از یادم برو، منم قول میدم کم کم جمع کنم برم از خاکی که تو توش کار میکنی، پول درمیاری و فقط برای آرزوهات میجنگی!

اگه بعد اینکه به آرزوهات رسیدی برام نوتیفیکشن اومد که تو یادتم چی؟

اگر اون موقع تو یادم نبودی چی؟ من دلم نمیخواد تو به حال الان من بیفتی! ولی آخه حرصم میگیره تو چرا من انقدر برات بی ارزش بودم؟ چطوری اینطوری شدی و موندی؟

ولش کن، بذار برم یه ذره بیرون، هوا به کله م بخوره و هنذفری بذارم تو گوشم و تو خیابون راه برم و باهات حرف بزنم بلکه یکم تصویرسازی بودنت بیشتر بشه، امروزو بگذرونم و تا فردا؛ ها؟

ولی ببین اون شب صبح شد و تو شبش با بالاترین صدات گفتی تموم میشه فردا صبح همه چیز، پس چرا بعد این همه روز و این همه صبح که گذشته، هیچی فرق نکرده؟

دلاعتماددل شکستنیادداشتزمان
مثلا فرمالیته میتازونه!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید