حیوونه، وقتی می خواسته بره توی اصطبل، پاش محکم می خوره به یه نبش آهنی که درست، جلوی درِ ورودی اصطبل و روی زمین، افتاده بوده؛ پاش، بدجوری زخمی می شه؛ طوری که از شدت درد، عرعرش بلند می شه. صاحبش، همون روز، اون نبش آهنی رو ورمی داره. الآنه، چندین سال، از اون ماجرا می گذره ولی اون، هنوز هم هر وقت می خواد بره توی اصطبل، وامی ایسته؛ سرشو پایین می ندازه؛ خوب، زیرِ پاشو نگاه می کنه؛ وقتی مطمئن می شه هیچ نبش دیگه ای اونجا نیست، با احتیاط و خیلی آروم، می ره تو...