خنجر یادگاری، بر قلب درختان، بیماریِ مزمن فرهنگی، نماد بی فکری، عملی ناشایسته، غیرانسانی و غیراسلامی...
یکی از شاید رفتارهای ناهنجاری که همه مان، همیشه و تقریبا، در همه جای جای کشور، شاهدش بودیم و هنوز هم هستیم و بارها و بارها هم از طریق رسانه ها، یادآوری شده اما نتیجه ای نداده و هیچ مسؤول ارشدی هم تا به حال، در این خصوص، اقدام جدی ننموده و راهکار مناسبی هم ارایه نداده، نوشتن یادگاری، با ابزارهای مختلف خراش و اسپری رنگ و امثال آن، روی تقریباً همه چیز، از دیوار همسایه، پلها، خانههای تاریخی، معابد، مساجد، کاخها، سنگنگارههای تخت جمشید، سی و سه پل، اماکن زیارتی، آرامگاه حافظ، پل خواجو، میدان جهانی نقش جهان، چهلستون، حمام فین کاشان، دیوارهای موزه سنندج، کاخ آپادانای شوش، طاق بستان، پل دزفول، صندلی اتوبوس و مدارس و سینما و دیوار کلاس های مدارس که مدیر، مجبور می شود بعد از اتمام ساعت مدرسه، دقایقی را برای بازبینی تمامی کلاس ها اختصاص دهد و حتی در و دیوار و نرده های فلزی باغ وحش ها، روی اسکناس ها، لوازم و تجهیزات پارک بازی ها، سلول های زندان ها، حمام ها، داخل آسانسورها، تیرک برق بین راه ها، حتی قله کوه آن زمان که صعودی اتفاق می افتد توسط برخی ها و البته سقوطی! گاردریل جاده ها، استخرهای عمومی به خصوص از نوع آب گرمش، صندوق های پستی سطح شهر، تابلوهای علایم راهنمایی جاده ها، همه مکان های هتل ها و مسافرخانه ها که قابلیت نوشته شدن را داشته باشند، دیوار داخلی غارها، کتیبه های سنگی آرامگاه های باستانی، صندلی پارک ها، باجه های تلفن، حتی در و ديوار و صندلی دانشگاه ها توسط برخی دانشجوها كه انتظار بيشتری می رود، فرودگاه ها، پايانه های اتوبوس و قطار، ایستگاه های اتوبوس و حتی يادم هست در زمان خدمت سربازی، روی اسلحه تحويلی در قسمت چوبی اش و هم در قسمت فلزی اش و هم كمرش هم برخی دوستان، يادگاری می نوشتند و حتی روی کچ پای شکسته یک دوست و حتی روی تخت بیمار و عجیب است روی سنگ های بزرگ کوه ها نیز که برخی از نامزدهای انتخاباتی مجلس شورای اسلامی در انتخابات اخیر هم که بیشترشان تصورشان این است که یک سر و گردن هم خود را از بقیه مردم بالاتر و فهیم می دانند و باید الگو باشند نیز، مثل دوره های قبل، کوه ها را هم از نام و نام خانودگی مبارک خود همراه با صد در صد نه کمتر نه بیشتر، بی نصیب نگذاشتند و کاش اینها می دانستند که این رنگ ها، سال ها و سال ها طول خواهند کشید از طبیعت رخت بربندند و بعد از شستشو و فرسایش نیز وارد منابع آبی زیرزمینی می شوند و اینجوری، علاوه بر منظره بد، آسیب های جدی، به طبیعت خواهند زد و بخش مهمانان مجلس شورای اسلامی هم و در و دیوار سرویس های بهداشتی که آن البته بحثش، کمی متفاوت تر است و خیلی موارد متعدد دیگر، گرفته تا تنه بی زبان این درختان است. تأسف بارترین کاری که خیلی از افراد اطراف ما و حتی شاید خود ما هم، به انجام آن کار، علاقه مند هستیم و از انجام آن، بسیار لذت می بریم، این است که می خواهیم هر کجا می رویم، اثری از خودمان، به یادگار، بر جای بگذاریم؛ حتی اگر این اثرگذاشتن، یادگاری نوشتنی باشد که باعث تخریب اموال عمومی و کریه شدن مبلمان شهری و آسیب به آثار تاریخی گردد. یکی از زشت ترین منظره ای که شاید حاکی از یک رفتار ناهنجار اجتماعی است و ابتدای امسال نیز مثل همه سال های گذشته و برای چندمین بار شاهدش بودم، خراش های ناجوانمردانه و نابخردانه روی درخت های پارک ملت مشهد بود؛ نه اینکه این عمل فقط در پارک ملت مشهد بوده باشد یا این نوشتن ها، فقط روی درختان باشند بلکه از این نظر که عکس های بسیاری را از این پارک ضبط کرده بودم، نام شهر را آوردم و الا در همه شهرها، از تهرانش گرفته تا آن دورترین و کوچکترین شهر و روستایش، آن را می شود دید؛ چه کار باید انجام داد؟ می شود جلوی این عمل را گرفت؟ باید هم از روش های سلبی استفاده کرد و مثلا جریمه ای سنگین برای آن در نظر گرفت و تابلویی هشداردهنده با قید مبلغ جریمه، در ورودی آن مکان نصب کرد و البته، اگر این تابلو، کارکردش در ایران، مثل کارکرد آن تابلوی سیگار نکشیدِ نصب شده در اماکن عمومی و مسقف باشد که در بیشتر مواقع هم رعایت نمی شود، به درد به خور نخواهد بود و هم اینکه، از روش های ایجابی استفاده کرد. البته دیوارنویسی، در همه جای دنیا، کم و بیش رواج دارد و خاص ایران هم نیست. شاید این پیشنهاد که در پارک ها و جاهایی که احتمال یادگارنویسی وجود دارد، یک دفتر یادبودی یا یک تابلویی، تخته سفیدی، تخته سیاهی، همراه با ماژیک گذاشته شود تا مردم نویسنده و حکاک، یادگاری هایشان را و ناگفته هایشان را در آنجا بنویسند، بد نباشد و از آن طرف هم باید از اجرای ماده قانونی آن غافل نبود؛ آنجا که در ماده 588 قانون مجازات اسلامی، می گوید: هرکس، به تمام یا قسمتی از ابنیه، اماکن محوطه ها و مجموعه های فرهنگی و مذهبی که در فهرست آثار ملی، به ثبت رسیده است و یا تزئینات، ملحقات یا خطوط و نقوش موجود که مستقلا، واجد ارزش آثار تاریخی است، تغییر و دخل و تصرفی ایجاد کند که منجر به تخریب شود، علاوه بر جبران خسارت وارده، محکوم به حبس، از یک تا 10 سال می شود. البته باید شهروندان هم موضوعات این چنینی را به مسؤولان ارشد همان شهر یادآوری کنند و البته من خودم یادآوری کرده ام و دنبالش را گرفته ام و جواب ها و راهکارهای عجیبی دریافت کرده ام و در کل، نتیجه خوبی هم نگرفته ام؛ اما نباید ناامید شد و البته به نظر اینجانب، قبل از همه این کارها، باید فرهنگ سازی کرد و تا موضوع، از طریق فرهنگی حل نشود، بدیهی است که بگیر و ببندها و جریمه ها تأثیر چندانی نخواهند داشت. یادگارنویسی ما ایرانی ها، به آثار و اماکن تاریخی و تفریحی سایر کشورها هم رسیده؛ به کوه حرا هم رسیده تا آنجایی که در همین کوه حرا، یک عده را به فکر سودجویی از این روحیه ایرانی ها انداخته است. «...تعدادی دیگر از سائل ها، از روش پیشرفته تری که درست، حس مطرح شدن آدم ها را، به ویژه ما ایرانیان را که برای یادگاری نوشتن و مطرح شدن به این طریق، خیلی علاقه مند هستیم، نشانه می روند، استفاده کرده اند؛ اینها آمده اند در مسیر صعود کوه حرا، سیمان هایی را روی پله ها ریخته اند به صورت صوری و با یک ماله در دست، مشغول تعمیر و صاف کردن پله ها هستند و از مردم در مسیر به ویژه ایرانی ها، می خواهند که اگر می خواهند و دوست دارند پولی بدهند و یادگاری روی سیمانِ تر بنویسند؛ سائلان حرفه ای، بعد رفتن و برگشتن آن مسافر یادگارنویس، با ماله سیمان را صاف می کنند و این کلاهبرداری، ادامه دارد؛ یعنی در واقع اگر آن شخص یادگاری نویس، فردای آن روز که خیلی بعید است، باز به کوه حرا برود، به کوه برگردد، از یادگاری ای که نوشته بوده، هیچ خبری نخواهد بود؛ البته آنها هم نیک می دانند که مسافران، با وقت کمی که دارند و با وجود مکان های بیشتر دیگر، فقط یک بار می توانند به آن کوه بیایند. من که کاملاً متوجه این قضیه شده بودم، به تک تک آنها، از ابتدای صعود، توضیح می دادم که نمی توانید سر من یکی کلاه بگذارید و گفتم که بعد رفتن شخصی که روی سیمان، اسمش را به عنوان یادگاری نوشته، با ماله صاف می کنید و گفتم که کارشان، نوعی شیادی و کلاهبرداری است؛ بیشتر آنها عصبانی می شدند و توجیه می کردند و انکار می کردند این کارشان را؛ من هم که ول کن نبودم...»1 کاش این همه کمپینی که بعضاً، برای چیزهای پیش پا افتاده هم تشکیل می دهند، مردم، به ویژه، دوستداران طبیعت، یک کمپینی هم برای این موضوع مهم راه بیندازند. و حرف آخِر اینکه، بياييم به جای يادگاری نوشتن، يك يادگاری خوب، از خودمان بگذاريم.
1- باقرپور، محمدرضا، سفر به قطعه ای از بهشت، 1393.
خنجر یادگاری، بر قلب درختان...