*امروز صبح در صف نان سنگک، پیرمرد هشتاد سال به بالایی رو دیدم که داشت یکی از جدیدترین بازی های اندرویدی را #بازی می کرد؛ اون طرف، یه #نوجوان هم در گوشیش بازی می کرد. معلومه که عاقل بودن، به سن و سال نیست و بیهودگی و هدرداد #عمر و لهو و لعب، پیر و جوون نمی شناسه. #مطالعه_کتاب #بازی
*امروز، یه دوستی می گفت: #تکنولوژی، لذت خیلی چیزارو ازمون گرفته. گفتم: مثلاً چه چیزی؟ گفت: مثلاً #لذت شمردن #اسکناس ها که کارت عابربانک، ازمون گرفته.
*وارد داروخونه شدم؛ می گم: یه خمیردندون خوب بده؛ یه خمیردندون معمولی ورداشته پرت کرده روی سکو؛ می گه: خمیردندون، مهم نیست؛ مهم اینه که دندونارو #مسواک بزنی. مردم #اخلاق ندارن اصلاً. #مشتری_مداری #خمیردندان #دندان
*واژه «گاهاً» رو به کار می برد؛ گفتم: شما استاد زبان #فارسی هستید؛ گاهی، کلمه فارسیه؛ تنوین برنمی داره و اینجوری، غلط درمی آد. گفت: دوست گرام هیچ کار عظیمی نیست که در مقابل #اراده انسان، سر تعظیم فرود نیاورد؛ پس آدم، می تواند تنوین هم بگذارد! گفتم: «گرام» هم غلط است؛ استفاده نکن.
*می گفت: درختا، بدجوری #منظره زیبای دریارو کور کرده بودن؛ من هم مجبور شدم همشونو قطع کنم. بهش گفتم: اگه یه طبقه می رفتی بالا، #مجبور نبودی درختارو قطع کنی و به این راحتی، اونارو از دست بدی؛ تو می تونستی خودتو بکشی بالا و از اون بالا، هم درختارو #تماشا کنی؛ هم دریارو. #درخت
*دیروز، یه #پیک_موتوری جوونی رو دیدم که بیشتر قسمت سرشو، از ته #تراشیده بود؛ فقط مونده بود موهای وسط کله اش به شکل یه دایره کوچک که بافته بود؛ #قیافه عجیبی پیدا کرده بود؛ تا یه مسیری رو، تنهایی می خندیدم. #بحران_هویت #جوان #نوجوان #تقلید #انحطاط #مدگرایی #آسیب_های_اجتماعی #هویت
*در زمان دانش آموزی، در مسیر #خانه به مدرسه، معمولاً درسارو مرور می کردیم؛ موقع برگشتن و در مسیر #مدرسه به خانه هم که مستقیم! بود، یه چیزی باهم می خوردیم اما الآنه، برخی از #دانش_آموزان پسر، در مسیر اول، فیلمو #آهنگ مرور می کنن! و در مسیر دوم هم گاهی #سیگار می کشن و تیکه می ندازن.
*تابلویی بود از يه شلوار ریش ریش شده، با لکه های روغنی؛ خواستم تا توضيح بده؛ به #تابلو خيره شد و گفت: تابلویی از تصوير و حالو روزگار گذشته امه؛ تابلویی از #شلوار زمان كارگريمه؛ اون روزا، در یه #مكانيكی كار می كردم؛ می خوام اين تابلو، هميشه جلوی چشام باشه تا #گذشته امو فراموش نكنم.