حَنسا
حَنسا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

خواب و بیدار

سلام

بار دیگر متن عربی، ترجمه و لطف شما ?

خواب و بیدار

در زادگاه من، مادر و دختری بودند که خوابگردی می‌کردند. یک شب اتفاق جالبی افتاد.

مادر و دختر طبق عادت در خواب به راه افتادند و باهم در باغ مه‌آلودشان قدم می‌زدند.

در این حین مادر به دخترش گفت:( خوش به حالت ای دشمنِ جان! تو همانی که جوانی مرا نابود کرد. تو زندگی‌ات را روی خرابه‌ی زندگی من ساختی. کاش می‌توانستم تو را بکشم.)

دختر پاسخ داد:(ای پیرزن نفرت‌انگیز خودخواه! تو نگذاشتی آنچه میخواهم باشم، بین من و منِ واقعی‌ام فاصله انداختی. تو کسی هستی که خواست زندگی من طنین زندگی بی‌روح خودش باشد. ایکاش می‌مردی!)

که ناگهان خروسی بانگ صبحگاه زد. آن دو از خواب پریدند و خود را در باغ دیدند.

مادر بامهربانی گفت:(تو هم اینجایی کبوتر قشنگم؟)

دختر با لحن شیرینش جواب داد:(بله عزیزدلم!)










































































































































ادبیات عربالمجنونجبران خلیل جبرانترجمه
من فقط یه نقطه از خنساء کمتر دارم?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید