حَنسا
حَنسا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

روباه

سلام.

برنامه امشب کمی فرق داره!

از کتاب المجنون یه متن کوتاه میذارم و اینبار شما بگید که نویسنده چی گفته!

اصلا نترسید! من اینجا هستم و سوال‌هاتون رو جواب میدم، اما مطمئنم که خودتون به خوبی از پسش برمیایین.

سر جدتون روش فکر کنین، باور کنین سخت نیست.

در آخر هم یه سری اصطلاح و عبارت براتون مینویسم.

ترجمه:

آفتاب تازه طلوع کرده بود که روباه از لانه‌اش بیرون آمد. نگاهی به سایه اش انداخت و گفت:(امروز یک شتر شکار خواهم کرد.)

و تا نیم‌روز به دنبال یک شتر بود.

ظهر که برای بار دوم سایه‌اش را دید، آهی کشید و گفت:(یک موش هم برایم کافی‌ست.)




عبارات و اصلاحات :

اسمح لی أن ٱعرفک نفسی¬> اجازه بدهید خودم را معرفی کنم.

اسمی.... ¬>اسم من.... است.

أتشرَّف بمعرفتکم¬> از آشنایی با شما خوشوقتم.

أنا سعید بلقائکم/إنی مسرور برویتکم¬> از دیدن شما خوشحالم.

أتمنی لک وقتا طیبا¬> اوقات خوشی را برای شما آرزو میکنم.

أتمنی لک نجاحا¬> برایت آرزوی موفقیت دارم.

أشکرک لعواطفک تِجاهی¬> از عواطف شما نسبت به خودم ممنونم

لا داعی للشُکر¬> اختیار دارید/تشکر لازم نیست

هل تستطیع أن تساعدنی؟ ¬> می‌توانی به من کمک کنی؟

شکرا لمساعدتکم¬>بابت کمکتون متشکرم.


منتظر ترجمه‌هاتون هستماااا.


ادبیات عربیجبران خلیل جبرانالمجنونداستان
من فقط یه نقطه از خنساء کمتر دارم?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید