حَنسا
حَنسا
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

من می‌گویم، شما بگریید.

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

سپاس خدایی را که از دوردستِ اندیشه‌ها بر بندگانش متجلی شد.
خدایی که با منطق کتاب و سنت، پرده از خواسته‌اش برداشت.
همان خدایی که اولیاء خودش را از آلوده‌شدن به دنیا حفظ کرد و آنها را به انوار سرور بالا برد.
اینچنین نکرد چون آنها را از دیگر خلائق برتر می‌داند یا بخواهد آنها را به راه‌های امن پناه دهد، بلکه آنها را پذیرای الطاف و شایسته‌ی صفات نیک یافت. برای همین راضی نشد که آنها به ریسمان بیهودگی وصل باشند و به آنها توفیق داد تا به کمال اعمال آمیخته شوند.
تا جایی که جان‌هایشان از غیر خدا بریده شد و ارواح آنها بلندای رضایت او را شناختند. دل‌های آنان به سایه‌ی او متمایل شد و آرزوهایشان به کرم و فضل او روی آورد. در آنها شادمانیِ رسیدن به آخرتش را می‌بینی و اثر شفقت از بزرگی دیدار او را می‌یابی.

شوق آنها از نزدیک شدن به خواسته‌‌ی او پایانی ندارد و میل آنها با دستورات او همراه است. گوشهایشان پذیرای اسرار الهی و دل‌هایشان از شیرینی یاد خدا شادمان است.
خداوند آنها را به اندازه ایمانشان تحیت فرستاد و از خزانه‌ی بی پایانش با مهربانی به آنها بخشید.
چه کوچک است نزد آنها هر آنچه که بخواهد دل را از جلال حق بازدارد و به خود مشغول سازد و چه راحت است برای آنها که ترک کنند هر آنچه مانع وصل می‌شود. تا بدانجا که از انس با کرم و کمال او لذت می‌برند و خداوند نیز لباس هیبت و جلال به آنها می‌پوشاند.
وقتی دریابند که زندگی آنها مانع از پیروی خواسته‌ی خدا و ماندن‌شان در این دنیا فاصله‌ای بین ایشان و بخشش‌های او ست، بی درنگ جامه‌ی ماندن از تن برمی‌کنند و به درهای دیدار خدا میکوبند و لذت می‌برند از اینکه جسم و جان‌شان را دربرابر شمشیرها و نیزه‌ها عرضه دارند.
اوج این شرافت به قدری ست که کربلاییان در جانفشانی از یکدیگر سبقت می‌گرفتند و خود را آماج نیزه‌ها و شمشیرها قرار می‌دادند.

سید مرتضی علم‌الهدی (رض) چه نیکو درباره آنها سروده است:
(جسم آنها بر ریگ‌های سوزان/جان آنها مهمان خداوند
هرچه زیان بنظر میرسد، برای آنها منفعت شد/ قاتل ایشان را با شمشیر زنده کرد.)
و اگر شیوه‌ی کتاب و سنت نبود که لباس بی‌تابی و مصیبت برای
از بین رفتن نشانه‌های هدایت و بنیان‌گذاری پایه‌های گمراهی و تأسف از سعادتی که بدست نیاوردیم و تاثر از شهادت آنها بپوشیم، در برابر این نعمت بزرگ پیراهن شادی و بشارت به تن میکردیم.
اما از آنجایی که در عزای بر این مصیبت رضایت سلطان روز معاد است و بندگان نیکوکار غرضی دارند، ما نیز جامه‌ی ناله پوشیدیم و با اشک ریختن انس گرفتیم.
به چشم های خود گفتیم بی وقفه بگریید و به دل‌های خود گفتیم مثل زنانِ فرزندمرده ناله سر دهید.
زیرا که امانت‌های پیامبر مهربان(ص) در آن روز مباح شمرده‌شد و وصیت او درباره‌ی اهل حرم و فرزندانش به دست امتش و دشمنانش از بین رفت.

خداوندا! به تو پناه می‌بریم از این وقایع جانگداز که قلب را جریحه‌دار می‌کند و بلاهایی که فریاد می‌شوند و از سینه بیرون می‌آیند و گرفتاری‌هایی که هر گرفتاری پیش آنها کوچک می‌آید و رخدادهایی که مرکز تقوا را پراکنده می‌کند و تیرهایی که خون رسالت را ریخت و دست‌هایی که خاندان بلندمرتبه را به اسیری برد و مصیبتی که هر بزرگی را سرافکنده کرد و بلایی که جان‌های بهترین خانواده را گرفت و شماتتی که دست شیرمردان را بست و فاجعه‌ای که به جبرئیل رسید و واقعه بزرگی که بر پرودگار عظیم، گران آمد.
و چرا چنین نباشد؟ گوشت رسول خدا برهنه بر روی شن‌ها افتاد و خون شریف او با شمشیر گمراهان ریخته‌شد و صورت دخترانش در مقابل چشمان شتررانان و شماتتگران عیان شد و لباس‌شان در برابر هر ناطق و صامتی به تاراج رفت و آن بدن‌های معظم عریان بر خاک افتاده بود.
مصیبت‌ها خاندان پیامبر (ص) را پراکنده کرد/و در قلب هدایت تیر آن اخت تا آن را بکشد.
و زنان چنان ناله سردادند که/ آتش حزن را شعله بخشیدند .
ایکاش فاطمه (س) و پدرش می‌توانستند ببینند چه بر سر دختران و پسرانش آمده:
از آنها به یغما بردند، مجروح‌شان کردند، به زنجیر اسارت کشیدند و سرشان را بریدند.
و دختران خاندان نبوت: گریبان چاک، عزیز از دست داده، موهایشان پریشان، از پرده‌ها بیرون آمده و سیلی به چهره می‌زنند، نوحه و زاری می‌کنند درحالی که حامی و سرپرستی ندارند...

٢محرم١۴۴١

مقتللهوفامام حسینعاشوراترجمه
من فقط یه نقطه از خنساء کمتر دارم?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید