هری سلدن
هری سلدن
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

جهانی موازی ولی نزدیک

ساعت از ۱۰ شب هم گذشته بود که سیدعلی به خانه رسید. لباسش را درآورد، آن را تا کرد و گوشه‌ای گذاشت. پیژامه کهنه ولی راحتش را پوشید. جلوی تلویزیون روی کاناپه دراز کشید و تلویزیون را روشن کرد.

گزارشی بود از فستیوال بهاره شیراز. امسال هم مثل سال‌های گذشته گردشگران زیادی از نقاط مختلف دنیا با اشتیاق به این سفر آمده بودند. بعضی برای ماه عسل به شیراز آمده بودند، بعضی برای گشت و گذار خانوادگی، عده‌ای از ماه‌ها قبل برای برگزاری مراسم عروسی در تاکستان‌های شیراز برنامه‌ریزی کرده بودند. طبق یک نظرسنجی جهانی شیراز پس از پاریس و هاوایی، دلخواه‌ترین مقصد برای برگزاری مراسم عروسی بود.



سیدعلی زیر لب دشنامی نثار برگزارکنندگان بی بته مراسم کرد. تصور این همه فسق و فجور در کشوری شیعی برایش سخت بود. او همیشه مخالف سر سخت چنین مراسمی بود. ولی حکومت طاغوتی کشور همه اینها را منبع درآمد و نشانه پیشرفت می‌دانست. سری به نشانه افسوس تکان داد و کانال را عوض کرد.

آگهی‌های بازرگانی! موسیقی اکشن و تصاویری از ماشین جدید ایران خودرو در حال رانندگی در جاده‌ای ساحلی در حاشیه مدیترانه. چند شات سریع و بالاخره نمایی نزدیک از نشان جلوی ماشین و صدای گوینده: "سمند! پر فروش‌ترین خودروی الکتریکی اروپا برای سومین سال متوالی". تبلیغ بعدی در مورد لپ‌تاپ‌های جدید ایران‌ناسونیال بود. ضرباهنگ آرامی داشت و چند جوان دانشجو را در حال استفاده نشان می‌داد.



سیدعلی به یاد خبری که اخیرا شنیده بود افتاد. ایران ناسیونال در حال تغییر کاربری بعضی از مراکز تولیدی خود بود: کار‌خانه‌های چابهار و بوشهر که، به دلیل نقش کلیدی آنها در دسترسی به بنادر، بخش عمده تولید در آنها انجام می‌شد در حال تبدیل به مراکز پژوهشی برای تکنولوژی‌های آینده‌نگر بودند. مراکز جدید به کره جنوبی و یمن منتقل می‌شدند. ایران‌ناسیونال وعده داده بود که تمهیدات لازم برای انتقال بدون دردسر چیده شده و مسیرهای کشتی‌رانی جدید بدون وقفه محصولات الکترونیک ایران ناسیونال را به بازار اروپا و آمریکا می‌رساندند. در کره جنوبی شرکتی گمنام به نام سامسونگ خط تولید گوشی‌های جدید ایران ناسیونال را به دست خواهد گرفت. یمن هم به عنوان متحد تجاری و صنعتی ایران در سال‌های اخیر در حال تبدیل به قطب صنعتی جدیدی در نزدیکی اروپا و اقتصاد‌های رو‌ به شکوفایی آفریقا بود.



سیدعلی باورش نمیشد که چرا مدیران شرکت از روی حرص و‌آز کاری که می‌توانست برای کارگر مسلمان شیعه علی هم وطن باشد را به سرزمین کفار و از آن بدتر اهل سنت می‌برند. دلایل همیشگی مثل اهمیت تجارت و نیروی کار ارزان ورد زبان مدیران این شرکت‌ها بود. آنها مدام می‌گفتند که اقتصاد ما به بلوغی رسیده که باید به سمت کارهای خدماتی و فوق تخصصی بیشتری برود و از نیروی کار ارزان کشورهای دیگر برای سود کلی بیشتر برای کشور بهره بگیرد. سود! سود! سود! سیدعلی از این همه خودخواهی و پول پرستی حالش بد میشد. کانال را عوض کرد.

تصویر گوینده خبر روی صفحه تلویزیون نقش بست. زنی جذاب حدود سی سال با موهای قهوه‌ای روشن. خبر در مورد دانشگاه تهران بود: "… مرکز مشاوره دانشگاه امسال مجبور به افزایش ظرفیت کلاسهای آموزش زبان فارسی شده است. با وجود اینکه اکثر دانشجویان خارجی که در این دانشگاه ثبت نام کرده‌اند آزمون ورودی برای مهارت‌های پایه زبان را گذرانده‌اند، ولی برای راحتی بیشتر و افزایش مهارت‌های تعاملی در محیط شهری …". سید علی بقیه را به درستی نشنید. تصاویری بود از انبوه دانشجویان در جشن بازگشایی ترم جدید. از وقتی که دکتر ارژنگ‌نیا جایزه نوبل فیزیک را برای نوآوری در زمینه همجوشی هسته‌ای گرفته بود و با پول جایزه موسسه پژوهشی برای تبدیل این ایده به محصول تجاری را تاسیس کرده بود، تعداد دانش آموزانی که از سراسر دنیا برای تحصیل به ایران می‌آمدند دو برابر شده بود. این اولین جایزه نوبل یک دانشگاه ایرانی نبود ولی به گفته خیلی از متخصصین یکی از مهمترین دستاوردهای تاریخ بشر به حساب می‌آمد.



سیدعلی برای این همه استعدادی که می‌سوخت افسوس می‌خورد. این همه نبوغ و استعداد جوانی که صرف علوم دنیوی و آهن قراضه می‌شد می‌توانست در حوزه علمیه به کار گرفته شود و علم حدیث و فقه را به تمام دنیا گسترش دهد. سید علی به یاد دوران جوانی خود در حوزه علمیه افتاد. در آن سال‌ها او‌ و عده‌ای دیگر که آنها را از حوزه علمیه می‌شناخت موج قابل توجهی از اعتراضات بر ضد این رژیم طاغوتی دنیا محور و ضد دین به راه انداخته بودند. همه چیز به خوبی پیش رفته بود تا یک مناظره حساس بین رهبر معنوی انقلاب و یکی از وزرای وقت که به صورت زنده از تلویزیون پخش شده بود. مردم پس از این مناظره هیچ وقت شور انقلابی سابق را باز نیافتند. در سال‌های بعد نیز مردم روز به روز بیشتر به روحانیت پشت کردند تا جایی که گذران زندگی برای امثال سیدعلی سخت شده بود. مراسم محرم درآمدی ناچیز از سخنرانی در اندک هیئت‌هایی که هنوز بر پا بودند داشت، ولی بقیه سال را با مستمری بیکاری که برای همه ایرانیان کم درآمد وضع شده بود می‌گذراند.



غرق در این افکار بود که صدای خنده مصاحبه شونده تلویزیونی رشته افکارش را گسست. دکتر جوانرودی داشت در مورد کشف علمی تیمش در مورد دنیای‌های موازی صحبت می‌کرد و مثالی خنده‌دار از یک دنیای موازی محتمل زده بود. سید علی دوباره به فکر فرو رفت. کسی چه می‌داند. شاید در دنیایی موازی انقلاب آن‌ها پیروز شده باشد. لحظه‌ای به جایگاه و مکانی که شخصی مثل او در چنین دنیایی خواهد داشت فکر کرد و بالاخره پس از روزها لبخندی کوتاه ولی موذیانه از روی لبش گذشت.

داستانداستان کوتاه طنزایرانانقلاب اسلامی
مفاهیم الگوریتم و آمار و احتمالات فقط علم نیستند، مبنای جهان بینی و تصمیم گیری برای زندگی بشر هستند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید