خانمِ خنده·۲۲ روز پیشوقتی حریم خصوصی از دماغ شروع میشود!میخواستم به او بگویم که چقدر وارد حریم خصوصی کاری من شده است. آنقدر سرش را جلو آورده بود که میتوانستم تمام جوشهای سرسیاه و قرمز روی دماغ…
اعظم (نازگل) داودی·۲۳ روز پیشعسلِ چربدرِ حیاط با صدای قیژقیژ خاصی مرتب باز و بسته میشد و مهمانها یکییکی از راه میرسیدند. کسی نمیدانست پشت این جشن عقد قرار است چه ماجرایی ا…
حسین زارعی·۲ ماه پیشتکه آینه دردسر سازتکه آینه دردسر ساززمانی که هنوز بیشتر مردم با آینه آشنا نبودند ، در روستای کوزره چوپان پیری یک روز که زیر آفتاب تند دنبال گله میرفت، ناگه…
دلبر یزدانپناه·۷ ماه پیش| ژن سگانه |هرلحظه منتظر شنیدن چنین جملههایی بود: «تو ژن نادری داری که فقط یه درصد نوابغ اون رو داشتن.»
هادی فرامرزی·۸ ماه پیشسقف پلیتیحاج حمزه گفت: «سیدها دیشب اومده بودن کنار چشمه وضو بگیرن!»کل سهام پوزخندی زد و ابرو بالا داد. حاج رهام شکمش را خاراند و توی دلش گفت که حاجی…
reyhane.yazdi·۱ سال پیشهسته خرما سرنوشتش تفی شد، سپس اصلاح شدهسته خرما جایش امن بود، اطرافش پر از گوشت خرما بود، جهانش فقط همان خرما بود، همیشه بیکار بود، آرزوی او تجربه کردن لحظه های متفاوت و دنیاهای…
سیالنویس | جاری در همین لحظه·۱ سال پیشتاس اعظم 🎲همیشه دو تا تاس همراهم هست.دیروز تو خیابان ابنسینا، دو نفر تصادف کردند. پیاده شدن فحش و فحشکاری کردن. پلیس داشت باسرعت میومد که برسه به صح…
سیالنویس | جاری در همین لحظه·۱ سال پیشهوش، بیهوش شد 🤭💉تو یه بعدازظهر گرم بهاری ساعت ۱۵:۵۵ دقیقه اواسط خرداد ماه، به هوش مصنوعی گفتم: اومدیم و یه روز بیهوش شدی چیکار میکنی؟ گفت: من که باهوشمگف…
فرزام صفاریان·۲ سال پیشماخولیای کهتری، یا ماجرای شوم میراث یک پدراین داستانی کوتاه است که در کمتر از 300 کلمه سعی دارد ماجرای میراث یک پدر برای پسر نوجوانش را به کلمات تبدیل کند.