امروز را در حالی آغاز میکنم که دلم آکنده از درد است. درد انسانهایی که بسیار از من دورند، نمیشاسمشان و حتی یک بار هم ندیدمشان. از یک نژاد و تیره نیستم، صرفا به خاطر انسان بودن غمگین هستم. دیروز سناتور آمریکایی جنگ یمن را چنین توصیف کرد:
در سه سال گذشته، ایالات متحده آمریکا به عربستان سعودی کمک کرده است تا کمپین بمباران گسترده در یمن را علیه شورشیان و حوثیها پیش ببرد. هر روزی که میگذرد، گزارشهای ترسناکی منتشر میشود از بمبهای ساخت آمریکا که سعودیها بر سر غیرنظامیان در عروسیها، عزاداریها، اتوبوسها و بیمارستانها میاندازند. این جنگ باعث مرگ هزاران نفر شده و بحران انسانی گستردهای را ایجاد کرده است؛ و متاسفانه، این جنگ، برچسبی آمریکایی بر روی خود دارد.
وی نتایج این جنگ ویرانگر را این طور توصیف میکند:
یمن در حال حاضر با مشکل قحطی مواجه است و هزاران کودک به خاطر گرسنگی و از دست دادن آب بدن، در حال مرگاند. گزارش جدیدی منتشر شده که میگوید «شواهدی قوی وجود دارد مبنی بر اینکه هدف استراتژی ائتلاف سعودی، از بین بردن محصولات غذایی و توزیع آنهاست.» معنی آن، این است که آنها میخواهند با به قحطی کشاندن این کشور، آنها را تسلیم کنند. عربستان مانع رسیدن کمکهای حیاتی مثل غذا، مواد دارویی و سوخت میشود. هواپیماهای این کشور نیز بیمارستانها، کلینیکها و زیرساختهای آبی یمن را هدف قرار میدهند. با این حال اما کمکهای ما به عربستان همچنان ادامه دارد و این یعنی مرگ هر شهروند یمنی، مهر آمریکایی بر روی خود دارد.
بله، سیاستمداران خوب میدانند چه اتفاقی میافتد و اما منافع حرف دیگری میزند. به گفته رئیس جمهور آمریکا، باید تا میشود گاو شیرده خاورمیانه را دوشید و سپس رهایش کرد. این نگاه کاسبکارانه روح دنیا را از انسانیت خالی کرده است.
این حجم از قساوت و سندگلی در نوع خود بینظیر است. ما با پیشرفتهای عظیم فنآوری و علمی به نظاره بزرگترین بحرانی انسانی جهان در چند دهه گذشته نشستهایم. بزرگترین بحران انسانی یکصد ساله اخیر به پاکسازی سیزده میلیون یمنی منجر خواهد شد.
من اینجا نشستهام؛ کاری از دست من ساخته نیست، مسببش هم نبودهام اما غمگینم. من با روح انسانیام باید چه کنم؟ از یاد ببرم و به کارم بپردازم یا شرمگین باشم از آنچه که نکردهام؟ انسانی بودن و اخلاقی زیست چه حکم میکند؟
فرسایش هویت اخلاقی با بیتفاوتی شروع میشود. با ندیدن، با حس نکردن. اگر واکنشهای انسانی تضعیف شود، قساوت و بیرحمی آسانتر میشود. داستان از همین تغییرات کوچک شروع میشود: ابتدا فکر کنم قربانیان بسیار از من دورند، جدا کردن آنها از خودم مقدمه همدلی با ظالم است. این که آنها از نژاد، دین، یا آیین دیگری هستند، در کشوری دور زندگی میکنند، بیتفاوتی را آسانتر میکند. این که در عمرم کاری با هیچکدام آنها نخواهم داشت، اینها همه از شان انسانی کم میکند. هرچقدر احترامم به قربانیها کمتر شود، واکنشهای انسانیام تضعیف و ارتکاب بیرحمی را آسانتر میکند. اینجا همدلی با قربانیان و شرمساری از نوع اقدامات بشر بجاست و شاید مایه شکست این سنت سنگدلانه.
فکر نکنید ما انسانهای ناتوان و بیتاثیری هستیم؛ ما نه تنها کنشگری فعال هستیم بلکه نگاه، احساسات و باورهای خودمان را به دیگران انتقال میدهیم. به عنوان مثال، شهردار لندن، صادق خان، هشتمین فرزنده یک خانواده مهاجر پاکستانی است. پدرش راننده اتوبوس و مادرش خیاط بوده است. بیگمان ارزشهایی را که پدر و مادر به فرزند منتقل کردند، امروز در لندن تاثیرگذار و جاری است. ارزشها و احساسات ما در جایی از این دنیا بروز پیدا میکنند.
قبلا گفته بودم یکی از عادتهای صبحگاهیام، شکرگزاری و دعاست. میخواهم به شکرگزاریام وسعت دهم. عمق دهم. دعا برای همه افراد فارغ از جنسیت، دین و آئینشان، فارغ از این که کجا و چطور زندگی میکنند. دعا برای صلح، دعا برای خوزستان عزیزم که نیاز به محیط زندگی سالم دارد، دعا برای عزیزانم در سیستان و بلوچستان که نیاز به تغذیه سالم دارند، دعا برای یمنیها که از شر عربستان و آمریکا در امان بمانند، دعا برای مسلمانان روهینگا که قربانی نسلکشی دولتی هستند. و شکر که افراد نوعدوست به کمک بشر آمدهاند. برای افراد خیری که به کمک کرمانشاه آمدند، شکر برای کسانی که برای صلح و بهبود اخلاقی بشر تلاش کردهاند و من هم یکی از آنها هستم و خواهم بود.