موهایش را ببین
باد را هم به رقص آورده
قلب من که دیگر وضعش مشخص است
بیچاره مانده است چه کار کند
چشمانش را ببین
آسمان شب پیش این نگاه کم می آورد
و لبش
غنچه ای صورتی که اگر بخندد
هوش از سرم خواهد برد
نمی دانم چگونه ممکن است
وجودش طعم شراب بدهد و مست و مدهوشم کند
مرا که از خود بی خود کرده
دیگران را نمی دانم
با تیغ ابروانش مرا خواهد کشت
اما خنده اش گرمای جنوب دارد لطیف و زندگی بخش
ای کاش خدا دعایم را بشنود
که چقدر دلم می خواهد
زندانی آغوشش باشم
حبسی ابدی و شیرین...
حسن بحريني فرد
28 ژوئن2023