شانزده، هفده ساله بودم که شرح سیوطی میخواندم؛ کتابی در ادبیات عرب با شعرهایی گاه ناب. بخشی از سنت علمی حوزههای علمی در جهان اسلام اینگونه بود که متخصصان یک رشته، مباحث اصلی آن رشته را به صورت شعر درمیآوردند تا این شعرها راحتتر به خاطر سپرده شود و سررشته مباحث اصلی فراموش نشود. این شعرها یا منظومههای تعلیمی تاثیر ماندگاری در فراگیری مباحث داشت و عدهای با اشتیاق آنها را حفظ میکردند. ادیبی به نام ابن مالک، کل مباحث نحو زبان عربی را در هزار بیت چکاند که معروف شد به الفیه ابن مالک. اشعار الفیه گاه آسان و غالبا دشواریاب و نیازمند شرح و تفسیر بودند. بعدها دیگرانی این الفیه (هزاره) را شرح دادند و تفسیر کردند که یکی از آنها شرح معروف جلالالدین سیوطی بود که از اقبال بیشتری برخوردار و محورتدریس نحو عربی شد. باری پس از آنکه شرح سیوطی را به تعبیر طلبگی درس میگرفتم، اشعار آن روز را بر کاغذی مینوشتم، سوار دوچرخه خوش فرمان کورسی کالخوف میشدم و همزمان دوچرخهسواری و شعرهای الفیه را حفظ میکردم. این شیوه را خودم با عقل «کل»ی که داشتم، کشف کرده بودم. الان هم که برخی اشعار الفیه یا منظومه سبزواری را از حفظ هستم به برکت همین شیوه بوده است. خلاصه آنکه برای من آموختن ادبیات عربی هم درس بود، هم لذت و هم ورزش. بعدها با همین شیوه، اشعار منظومه سبزواری در منطق و فلسفه را حفظ کردم. به دست گرفتن کتاب دوچرخهسواری: فلسفه برای همه (Cycling – Philosophy for Everyone) این خاطرات را در ذهنم زنده کرد به ویژه آنکه در مقدمه به گروهی از فیلسوفان دوچرخهسوار اشاره میشود که در حال رکاب زدن مشغول تاملات فیلسوفانه هم هستند. تازه متوجه شدم که من از خیلی پیشتر هنگام دوچرخهسواری به شغل شریف فیلسوفی مشغول بودهام!
این کتاب که در سال 2010 منتشر شده است و ویراستاران آن یسوس ایلونداین آگوروزا و مایکل دبلیو استین هستند جزو مجموعه «فلسفه برای همه» است. از این مجموعه پیشتر کتاب فلسفه و صخرهنوردی را گزارش کرده بودم(فلسفه و صخرهنوردی، فصلنامه نقد کتاب فلسفه و عرفان، شماره 5-6، بهار و تابستان 1394) و به فلسفه و دویدن اشارتی داشتم. در این مجموعه خواندنی شاهد مباحث متعددی هستیم، از مسائل انتزاعی گرفته تا مسائل کاملا ساده و روزانه اما در همه آنها فیلسوفانی که خود درگیر این مباحث هستند، سخن میگویند. در این کتاب نیز 26 متخصص و دوچرخهسوار از زوایای مختلف این مساله را در 25 مقاله بررسی میکنند. برای مثال مایکل استین که قبلا دونده بود و بر اثر دیسک کمر ناگزیر میشود به سوی دوچرخهسواری روی بیاورد از این دگرگونی به مثابه «تغییر کیش» نام میبرد و ابعاد فلسفی این فعالیت را در زندگی شخصی و حرفهایاش بازگو میکند.
همچنین گرگوری بسشم در مقاله «لانس آرمسترانگ و موفقیت حقیقی» توضیح میدهد که چگونه این قهرمان افسانهای دوچرخهسواری که هفت دور پیاپی قهرمان تور فرانسه شد نماد موفقیت است. او با تحلیل 5 تئوری درباره موفقیت از افلاطون تا اگوستین نتیجه میگیرد که هیچ کدام بر کسانی مانند لانس آرمسترانگ منطبق نمیشود. در مقابل تام موریس، فیلسوف معاصر امریکایی تئوری دیگری برای موفقیت عرضه میکند که با کسانی چون آرمسترانگ جور درمیآید. دیدگاه او شامل هر کسی میشود و رویکردی یگانهانگار نیست. موفقیت مستلزم 3 جنبه است: یافتن استعدادهای خاص خود، گسترش این استعدادها در مسیری درست و کارآمد و به کارگیری این استعدادهای تحقق یافته در جهت بهسازی خود و جهان. بدین ترتیب یک روایت واحد از موفقیت نداریم بلکه هر کس باید استعدادهای خاص خود را بشناسد، آنها را پرورش دهد و درست به کار گیرد. سرانجام راسل آربن فاکس در مقاله «دوچرخهسواری و زندگی ساده» با تحلیل معنای سادگی در دنیای امروز نشان میدهد که سادهزیستی چندان هم ساده نیست. او میکوشد هم اهمیت سادهزیستی را در دوران معاصر نشان بدهد و هم دشواری آن را. سادهزیستی که بخشی از آن استفاده از دوچرخه به جای ماشین است در زمانه حاکمیت خدایان نفتی،کاری است سخت و در عین حال ضروری و لازمه آزاد و بهتر زیستن است.
سید حسن اسلامی اردکانی
ستون #در_ستایش_جزییات / صفحه آخر روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
instagram: @eslamiardakani
telegram: @hassan_eslami
http://www.hassaneslami.ir