بارمان فرحزاد
بارمان فرحزاد
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

نوشته هایی که دوست دارم

سه تا تیکه از سه تا وبلاگ مورد علاقه م میارم اینجا، دوست داشتین ادامه شون رو بخونین، به خود وبلاگها سر بزنین:

لیل... چه اسم قشنگی

شما هم مثل ما مستاجر بودید.

برخلاف شما، خانواده ما مذهبی بود.

تو که تار می‌زدی، پدرم حرص می‌خورد و می‌گفت باز این دختره ساختمان را گذاشت روی سرش. اغراق می‌کرد.

ادامه: لیل، چه اسم قشنگی، از نوشته های نولا


همایون خرم

اسمش رو شاه بذاریم، شاهی که حاکم دل‌هاست و با اثرش، اگر اثر شادی باشه، حکم می‌کنه به شادی، اگر غمگین باشه و یا اگر مثلا عاشقانه باشه، میگرده تو خاطراتت و قصه‌هایی رو احضار می‌کنه که قلب آدم رو چنگ می‌زنن و تنش رو می‌لرزونن...

یا اسمش رو بذاریم پیامبر... (بیاید تکونی بدیم به تعاریف موجود؛)

مگه پیامبر غیر از کسی بوده که معجزاتی داشته که آدمای معمولی نداشتن، یا مثلا به حدی از معنویات رسیده که مردم عام نمی‌رسن.

حالا بگیم شاهه یا پیامبر امیر همایون خان رو؟

ادامه در فرانکینو


قصه مهاجرت

بروم یا بمانم؟ بعد از همه‌ی بالا و پایین‌ها، همه‌ی روزهایِ تصمیم به رفتن‌گرفتن‌ها و همه‌ی شب‌های پشیمان شدن‌ها. بعد از زیر و رو کردن هزاران سایتی که در مورد مهاجرت می‌نویسند، حرف زدن با آدم‌ها، موسسه‌های حقوقی و مهاجرتی. پای درد و دل غیر مستقیم و محتاطانه‌ی آنانی که غم غربت دلتنگ وطنشان کرده، نشستن. از آن طرف باز کردن سایت‌های نمایش‌دهنده نرخ روز دلار و هر روز بدتر شدن اوضاع را دیدن. از بحران روز افزون آب شنیدن.

ادامه در قصه مهاجرت از نینا نوشت


مهاجرتداستان کوتاهقصهموسیقی
در مورد زندگی، تجربیات و احساسات روزمره‌م، علائق و چالشها و دغدغه هام می نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید