ویرگول
ورودثبت نام
مؤسسه‌ی حکمت زندگی
مؤسسه‌ی حکمت زندگی
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

دوازده فیلم که بهترینهای سرشتِ بشری را برجسته میکنند | بخش سوم

در این نوبت ۳ فیلم دیگر از بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۹ را که نمونه‌هایی از نقاط قوت و فضائل انسانی را به تصویر میکشند معرفی و بررسی میکنیم.

نویسنده: گروهی از نویسندگان
۵ فوریه‌یِ ۲۰۲۰، مرکز نیکیِ بزرگتر، دانشگاه برکلی، کالیفرنیا

مترجم: هستی حق‌دادیان
گروه علمی حکمت زندگی


در این نوبت ۳ فیلم دیگر از بهترین فیلمهای سال ۲۰۱۹ را که نمونه‌هایی از نقاط قوت و فضائل انسانی را به تصویر میکشند معرفی و بررسی میکنیم:

جایزه‌یِ خودآگاهی: آخرین مردِ سیاه در سن‌فرانسیسکو

داستانی در قلبِ این فیلم لطیف، غم‌انگیز، و موشکافانه هست که نمیتوانم به شما بگویم که دقیقاً چیست، به چون نمیخواهم آن را زیاده از حد لو بدهم. این قصه، قصه‌یِ شخصیتِ اصلی فیلم، جیمی فیلز (با بازی جیمی فیلز)، و درمورد جایی است که او به آن‌ تعلق دارد.

در شروعِ فیلم، جیمی ظاهراً گمان میکند که میداند این داستان از کجا شروع شده است، و هم‌چنین فکر میکند که میانه‌یِ داستان را هم خوب میداند. فیلم درباره‌یِ این است که چه‌گونه جیمی برای رسیدن بهِ پایانی خوش و مشخص برای آن داستان تلاش میکند.

اما داستان فیلم این داستانِ جیمی نیست. درواقع، تفاوت بین این دو داستان است که معنایِ پرمحتوا و عمیقِ این فیلم را میسازد.

کسی‌که اختلافها و تفاوتها را از بین میبرد بهترین دوست جیمی، یعنی مُنت است که یک هنرمند است؛ او نمایش‌نامه مینویسد. یکی از نمایش‌نامه‌هایی که مینویسد ـــ به نام «آخرین مرد سیاه در سان‌فرانسیسکو» به جیمی نشان میدهد که چرا داستانی که او تا آن موقع زندگی میکرده است داستان به اندازه‌یِ کافی خوبی نبوده است، به این خاطر که واقعی نبوده است. جیمی به خودش اجازه داده بوده که شیفته‌یِ داستانِ شخص دیگری بشود، در حالی که او برای تحقق تواناییهایِ خود، نیاز به خلق داستان خاص خودش دارد.

به طور خلاصه، جیمی باید خودآگاهیِ بیشتری پیدا کند. و او در آخرین مرد سیاه در سان‌فرانسیسکو این کار را میکند. با این وجود که فیلم سفر مرد جوانی به سمت خودآگاهی را نشان میدهد، با ظرافت از همه‌یِ ما هم میخواهد که از خواب بیدار شویم. این فیلم دارایِ نوعی آگاهیِ جامعه‌شناختی درخشان است، این احساس که ساختارهایِ اجتماعی اند که زندگیهای فردی را شکل میدهند. فیلم نیروهایی را که جیمی را به کسی که اکنون هست تبدیل میکنند و امکانهای پیش رویش را جبراً تعیین میکنند نشان میدهد. پرسشی که فیلم مطرح میکند این است: در جامعه‌ای که جایگاههای مناسب را از دست ما دور نگه میدارد چه‌طور میتوانیم به عنوان یک فرد جایگاهی برای خودمان دست و پا کنیم؟ در پاسخِ فیلم به این پرسش غمی موجود است که تقریباً غیرقابل تحمل و طاقت‌فرسا است ـــــ نویسنده: جرمی ادام اسمیت

جایزه‌یِ هدف: زنانِ کوچک

از رمانِ زنانِ کوچکِ لوییزا می آلکوت، که مربوط به دوران جنگ داخلی است، هفت فیلم مختلف اقتباس و الهام گرفته شده است. زمانی‌ که در پایه‌یِ هفتم مدرسه بودم این رمان الهام‌بخش خود من هم بود و به شدت خواهان این بودم که شخصیت اصلی (و البته دارای نقطه‌ضعف) داستان، یعنی جو مارچ، باشم. حتا تلاش کردم که نسخه‌یِ نمایش خودم را بنویسم، اما وقتی فهمیدم که درست جلوه دادن روح کتاب چه وظیفه‌یِ ترسناکی میتواند باشد منصرف شدم.

خوش‌بختانه کارگردانِ فیلم، گرتا گرویج، قویتر از من بود. نسخه‌یِ او از زنانِ کوچک، همسو با نامه‌هایِ نویسنده‌اش (آلکوت)، به متن اصلی باز میگردد تا از لحظات عزم راسخ و حتا خشم پرده‌برداری کند. مادر جو، مارمی، که در نسخه هایِ قبلیِ فیلم شخصیتی نجیب و خیرخواه بود که دخترانش را وامیداشت که بلند قد و نازک‌اندام باشند میگوید: «تقریباً هر روز خشمگین ام». در این مورد، مارمی خشمش را در حسی از هدفمندی کانالیزه میکند: او به طرفداران الغای برده‌داری کمک میکند، به کسانی‌که از خودش فقیرتر اند کمک میکند و به آنها غذا میدهد، و آتش‌پاره‌ترین فرزند خودش، امی، را وقتی میفهمد که معلمش از تنبیه بدنی روی او استفاده کرده است از مدرسه بیرون می‌آورد. او عزم راسخ داشتن را برایِ کودکانش، مخصوصاً جو، که بزرگترین نبردش در زندگی در مقابل عیوب خود به خاطر غرور و خشم است، الگوسازی میکند.

درسی در دل این هدفمندی جای گرفته است. زمانی‌که جو یک عمارت اعیانی از عمه مارچِ کسل‌کننده‌یِ خود، کسی‌که معتقد بود ارزش یک زن در مردی است که میتواند با او ازدواج کند، به ارث میبرد، به خواهرش میگوید که میخواهد کاری انجام دهد که باعث شود تا از عمه‌یِ در گور خفته‌اش چیزی به جا بماند: تبدیل کردنِ خانه به مدرسه‌ای که برایِ نسل بعدی به کار گرفته شود. و همین کار را نیز انجام میدهد ــــ نویسنده: الیز پرولکس

جایزه‌یِ تاب آوری: داستانِ ازدواج

در داستانِ ازدواج، یک کارگردانِ تئاتر و یک بازیگرِ خانم طلاق میگیرند. این طلاق یک طلاقِ خیلی بد نیست؛ یک طلاقِ خیلی خوب هم نیست؛ بلکه یک نوعِ عادی از طلاق است. مزخرف است، اما هیچ‌کس از این طلاق جانش را از دست نمیدهد.

با این حال، من از منتقدهایِ زیادی (علی الخصوص در واکنش‌هایِ فیس بوکم!) شنیدم که شکایت میکردند که شخصیتهایِ زیرک، خلاق، و جذاب با زندگیِ مردم عادی که طلاق میگیرند قابل مقایسه نیستند. من فکر میکنم که این ایده هم غلط و هم درست است. در داستان ازدواج، کارگردان نوآ بامباخ بازیگرانی را انتخاب کرده است که در فیلمهایِ پرفروش بین‌المللی بازی کرده‌اند (مثل اسکارلت جوهانسون در فیلمهایِ اونجرز و آدام درایور در جنگ ستارگان) و سپس آنها را قاطعانه از زرق و برق می‌اندازد. بلوز درایور نیمه‌باز میشود؛ جوهانسون اغلب مانند هر مادر ناامیدکننده‌یِ دیگری به نظر میرسد. رویِ صحنه کاراکترها هر دو ستاره‌ اند. پشت صحنه، آنها نگران پول اند و در حرارت و تندیِ دعوا حرفهایِ احمقانه‌ای میزنند، درست مثل من و شما. تمام اینها کاملاً معمولی و عادی است، و من معتقد ام که این نکته‌ای است که بامباخ سعی دارد تا در این فیلم به وجود آورد. اهمیتی ندارد که شما چه‌قدر زیبا یا معروف اید. در پایانِ روز، ما همگی فقط نهایت تلاش خود را کرده‌ایم ـــ و غالباً شکست میخوریم.

تقریباً مثل همه‌یِ فیلمهایِ کامل بامباخ ـــ شروع با فیلم ماهی مرکب و وال (۲۰۰۵) ـــ داستان ازدواج مانند زندگینامه‌یِ شخصیِ زندگیِ واقعی به نظر میرسد.

بخشی از فیلم بسیار پردازش نشده است؛ این فیلمی است که مرتباً شما را کلافه میکند. اینها اصولاً افراد شایسته‌ای هستند که مرتکب اشتباه شده‌اند. آنها با برهم خوردن ازدواج‌شان کارهایِ ناپسندی انجام میدهند و حرفهایِ حقیرانه‌ای میزنند.

پس از شکست ازدواج‌شان چه اتفاقی برایِ این دو می‌افتد؟ یک اسپویلر دیگر: آنها با اشتباهات‌شان تعریف نمیشوند. زندگی ادامه دارد. زخمهایِ آنها بهبود مییابد. شغلهایِ آنها ادامه پیدا میکند. کاراکترِ درایور به راهی که میرفته است ادامه میدهد، کاراکترِ جوهانسن به نظر میرسد که شکوفا میشود، و فرزند آنها شادتر میشود. آنها حتا بعد از این‌که والدین‌شان زندگی کردن با یکدیگر را متوقف میسازند، یک خانواده میمانند.

به طور خلاصه، طلاق [برای آنها] یک ضربه است ولی خانواده مجدداً بهبود میابد. بنابر تجربه‌یِ من، این کمی بیشتر [شبیه به] نمونه‌ای واقعی و عادی از داستان یک ازدواج نسبت به نمونه‌هایِ فاجعه آمیز دیگر است که ما در بسیاری از فیلمهایِ دیگر میبینیم. در داستان ازدواج هیچ شخص شروری وجود ندارد ـــ باوجود این‌که در بیشتر فیلم دیدن نکات مثبت در این کاراکترها سخت است، دوباره آشکار شدن نکات مثبت زمان میبرد. زمان و ایستادگی ـــ نویسنده: جرمی ادام اسمیت

ادامه دارد ...

نقد فیلمسینماهنر برای شادکامیروانشناسیفضايل انسانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید