شفقت دقیقا چیست و چه تفاوتی با همدلی و نوعدوستی دارد؟
نویسنده: ادیتی سابرامانیام
۲۰ فوریهیِ ۲۰۲۱، مجلهیِ روانشناسیِ امروز
مترجم: الهام پارسامهر
گروه علمی حکمت زندگی
نکات کلیدی: شفقت بیانگرِ حساسیت به درد و رنج دیگری همراه با تمایل برای کمک به او است. با این همه، شفقت راه را برای یک پاسخِ جدیدِ «گسترش و سازندگی»[1] به استرس هموار میکند که موجب میشود که هم روابط با دیگران تقویت شود و هم تابآوریِ فرد در برابر استرس افزایش یابد.
هنوز یک هفته بیشتر از آغاز بحران فراگیر COVID در شهر سیاتل در ایالت واشنگتن، اولین ایالت آمریکا که شیوع بیماری را گزارش کرد و جایی که در حال حاضر زندگی میکنم، نگذشته بود. من مقالهیِ روزنامهای را در مورد گروهی از داوطلبان دیدم که در حال تهیهیِ مواد غذایی در منطقهیِ خود برای افراد سالمند بودند. بهوضوح نظرم را به یاد دارم: «چه چیزی این افراد را ترغیب میکند تا از مناطق امنِ[2]خود خارج شوند و دست به کاری بزنند تا به کسی کمک شود که حتا او را نمیشناسند؟ آیا من هم چنین کاری را میکردم؟»
هنوز برای این سوال جوابی ندارم، اما علوم اعصاب در دههیِ گذشته در قلمروهای مشابهی تاختوتاز کرده است: تفاوت همدلی با شفقت چیست؟ آیا شفقت و همدلی توسط مناطق مختلفی در مغز فعال میشوند؟ آیا شفقت به اندازهیِ «گیرنده» برای «دهنده» نیز سودمند است، و آیا اصلاً بهبود این مهارت با آموزش امکانپذیر است؟
دانشمندان شفقت را به عنوان حساسیت به درد و رنج دیگری همراه با تمایل به کاهش درد و رنج او توصیف میکنند. این، شفقت را به موجودیتی متفاوت از همتای خود، همدلی، بدل میکند که یک تجربهیِ کلی مشترک از حالت هیجانی فردِ دیگر است و [این حالت هیجانی] میتواند خشم، ناراحتی، لذت یا رنج باشد. همدلی معمولاً شامل یک مؤلفهیِ انگیزشی یا «جامعهیار» (prosocial) نیست ـــ اینکه بخواهید به شخص دیگری کمک کنید یک پاسخ کاملاً مشفقانه است.
علاوه بر این، شفقت از همدلی متمایز است زیرا احساسات ناشی از شفقت میتوانند کاملاً متفاوت از احساسات مشاهدهشده در فرد رنجدیده باشند. به طور مثال، من میتوانم از بیعدالتیای که در مورد برخی از افراد جامعه رخ داده احساس خشم کنم[و از سرِ شفقتورزی در صدد کمک به آنان برآیم]. اما، از طرف دیگر، همدلی بیشتر یک «سیستم آینهای»[3]است. من اندوه را میبینم،و بنابراین احساس اندوه میکنم.
علاوه بر همدلی، تمایز شفقت از یک ساختار مرتبط دیگر نیز مهم است: نوعدوستی. در عین حال که شفقت هم میتواند با مراقبتکردن همراه باشد، رفتارهای نوعدوستانه به خودیِ خود لزوماً دلیل بر این نیستند که فرد شفقت را تجربه کرده است. برای مثال، ممکن است فردی به قصد تلاش برای کاهش احساس پریشانیِ خود به سمت رفتار امدادگرانه روی آورده باشد. مطالعات نشان داده است که درک رنج باعث ایجاد «رنج همدلانه»[4] در کسی میشود که شاهد این رنج است و تصور آن سخت نیست که نوعدوستیِ ناشی از چنین رنجی میتواند زیانآور باشد ـــ هم برای فردِ دهنده و هم برای گیرندهیِ پاسخ[5]. همچنین رفتارهای نوعدوستانه میتوانند ناشی از نیاز به داشتنِ احساس خوب نسبت به خود، تمایل به شناخت اجتماعی یا ارضاء حس وظیفه یا تعهد باشند.
از دیدگاه علوم اعصاب، شفقتِ سالم شامل دو مؤلفه در یک تأثیر متقابل پیچیده است ـــ یک مؤلفه برانگیختگی است و یک مؤلفه بازاندیشی مرتبهیِ بالاتر یا خودتنظیمی[6] است. برانگیختگی در اثر مشاهدهیِ رویدادی است که موجب فراخواندن شفقت شود، شامل افزایش ضربان قلب و حالت تهوع، علائمی مانند آنچه به هنگام تهدید یا دردِ شخصی تجربه میشوند. عدمِ کنترل این امر بزودی میتواند تبدیل به رنج شخصی شود. با این حال، به نظر میرسد مؤلفهیِ بازاندیشی شفقت، که به واسطهیِ نواحی مرتبهیِ بالاترِ مغز در قشرِ پیشپیشانی (prefrontal cortex) صورت میگیرد، از رنج شخصی محافظت میکند.
وقتی به این فکر میکردم که چهگونه داوطلبانِ سیاتل آنقدر باانگیزه بودند که به کسانی کمک کنند که به زحمت آنها را میشناختند، ممکن بود بدون اینکه خودم متوجه باشم به یک ویژگی مهم شفقت برخورد کرده باشم. مطالعات نشان دادهاند که به طور کلی، مردمِ مشابه و نزدیک موجب برانگیختن احساس شفقت بیشتر میشوند. و این با توجه به ریشههای تکاملی شفقت، تعجبآور نیست ـــ غرق شدن در رفتار حافظتکننده و ازخودگذشتگی، ویژگی بارز حفاظت مادرانه از فرزندان آسیبپذیر است.
اما چهگونه نظریهیِ تکاملی سعی در توضیح شفقت نسبت به افراد غیرخویشاوند را دارد؟ چرا کسی از تجربهیِ فردی که هیچ نسبتی با او ندارد متأثر میشود و راغب است که رنجش را تسکین بدهد؟ نظریهیِ تکاملی نشان میدهد که کمک به دیگران برای خودِ فرد مزایایی دارد ـــ از طریق تقویت مستقیم یا غیرمستقیم گروهی که به آن تعلق دارد و گشودن درها به روی رفتار یاریرسانِ متقابل.
به نظر میرسد در برههای از تاریخ تکاملی ما، دیدگاه محدود حفاظت از فرزندانِ خود در برابر خطر، گسترش یافته و شامل شفقتورزیدن به سایر افرادی که مردم احتمالاً به طور مکرر با آنها مراوده داشتهاند و افرادی که اعضای درونِ گروه (خودی) محسوب میشدهاند، شده است. مانند همدلی، که جانبگرایی[7] درونگروهی آشکاری دارد، به نظر میرسد که شفقت نیز عمدتاً نسبت به افرادی است که با آنها بنا به هر دلیلی احساس نزدیکی میکنیم.
این شفقتورزی تلویحات جالب، و اغلب دور از انتظاری، دارد. از دیدگاه منطقی، ممکن است به نظر برسد که شخصی که به منابع بیشتری دسترسی دارد مشفقتر خواهد بود، زیرا برای او کمک به دیگران هزینهیِ کمتری در بر خواهد داشت، اما برعکسِ این مورد صادق است. تحقیقات نشان داده است که افراد متعلق به طبقهیِ اجتماعی پایینتر نسبت به رنج و نیاز دیگران حساستر و به نوبهیِ خود مشفقتر هستند.
تیم دانشمندانی که این مطالعه را بر اساس طبقهیِ اجتماعی و شفقت انجام دادهاند، یافتههای خود را به یک پاسخ «گسترش و سازندگی» در برابر استرس مرتبط میدانند، که در آن افراد بهجای پیکار یا گریز به دنبال تشکیل پیوند و همکاری در مواجهه با فشار هستند. نظریهیِ «گسترش و سازندگی» نشان میدهد که عمل به هیجانات مثبت مزایای متعددی برای افراد دارد ـــ ازجمله ایجاد تابآوری روانی و کاهش هیجانات منفی ـــ که در نهایت به فرد کمک میکند تا در مواجهه با استرس بیشتر دوام بیاورد.
مؤسسات آموزشی در سراسر جهان در حال همکاری با متخصصان متون مقدس بودایی هستند تا برنامههای آموزشی مستقل از التزام به دین و مذهبِ خاص و معاصرانه در زمینهیِ تعلیم شفقت را توسعه دهند. برنامههای آموزشی هشت هفتهای مبتنی بر شفقت از دانشگاه اموری[8] و دانشگاه استنفورد از ترکیبی از شیوههای مراقبه استفاده میکنند و یافتههای جالبی را نشان دادهاند.
آموزش شفقت علاوه بر كاهش فعالیت ناحیههایی از مغز كه مسئول بخش برانگیختگی هستند، همچنین منجر به افزایش حالآگاهی (mindfulness)، شادکامی و نیز كاهش نگرانی شد. درگیری ناحیههایی از قشر پیشپیشانی که مسئول جنبهیِ خودتنظیمیِ شفقت اند نیز پس از آموزش شفقت افزایش یافت. جالب اینجا است که آموزش شفقت به والدین، نشانگرهای استرس از قبیل هورمون کورتیزول را در نوزادان و کودکان خردسال کاهش میدهد.
مشخص شده است که فرهنگ نیز بر شفقت تأثیر میگذارد. اگرچه تحقیقات در مورد این موضوع در مراحل ابتدایی است، اما فرهنگهایی که بر جمعگرایی تأکید و دغدغهیِ بهروزیِ دیگران را دارند، معمولاً نسبت به سایر فرهنگها با موارد بیشتری از شفقت و رفتارهای جامعهیار مرتبط اند.
این امر برای والدین کودکان خردسال نیز الزاماتی به همراه دارد. یک واحد خانواده چیست؟ مگر نه اینکه به نوبهیِ خود یک فرهنگ کوچک است؟ درک انگیزههای خودمان برای تمایل به کمک به دیگران، و جداکردنِ دلایل نه چندان خوب از دلایل خوب، توان تغییر شیوهیِ والدینی کردن برای فرزندانمان را دارد و امیدواریم که بتوانیم نسل جدیدی را تربیت کنیم که همدل و مشفق باشد، بیآنکه از همهیِ بیعدالتیهایی که در اطرافشان میبینند دچار رنج شوند.
[1] . Broaden and Build
توضیحاتی دربارهیِ نظریهیِ گسترش و سازندگی:
مفهوم «گسترش» ناظر بر این موضوع است که هیجانهای منفی به انسان دیدگاه تونلی (Tunnel Vision) میدهند، چون گنجینه و خزانهیِ تفکرــ عمل(رفتار) را محدود میکنند. در مقابل، هیجانهای مثبت دامنهیِ تفکر ــ عمل را گسترش و بسط میدهند و انسان را از دید تونلی خارج میکنند، به این علت که ذهن را باز میکنند. مفهوم «سازندگی» ناظر بر این موضوع است که اگر انسان هیجانهای مثبت بیشتری داشته باشد در نتیجه منابع مهمی (مانند منابع جسمی و سلامت، منابع روانشناختی مثل توانایی حل مسئله و تصمیمگیری و ...، منابع اجتماعی مثل مهارتها و حمایتهای اجتماعی، و منابع ذهنی و ...) که برای زندگی و مدیریت نیاز دارد را میتواند بسازد و از آنها بهتر استفاده کند. هیجانهای مثبت علاوه بر اینکه خزانهیِ رفتار، عمل، و تفکر را گسترش میدهند، جاهایی که هیجانهای منفی وجود دارند اثرات مخرب هیجانهای منفی را هم ابطال و رفع میکنند.
[2] . Comfort Zones
[3] . Mirror System
[4] . Empathetic Distress
[5] . همدلی میتواند ما انسانها را به یکدیگر مرتبط کند. با این حال، ممکن است در برخی مواقع احساس ناراحتی و حتا احساسی غیرقابل تحمل داشته باشیم. محققان به ما میگویند که پاسخهای همدلانهیِ اولیهیِ ما میتواند در یکی از دو جهت تغییر کند ــ به سمت «پریشانی همدلانه» یا «نگرانی همدلانه». پریشانی همدلانه، همراه با احساسات منفی، میتواند منجر به تضعیف سلامتی و فرسودگی شود. از طرف دیگر نگرانی همدلانه میتواند منجر به احساسات مثبت، سلامتی خوب و تمایل به کمک شود. برای اطلاعات بیشتر میتوانید به مقالهای در مجلهیِ نیکی بزرگتر، با این عنوان مراجعه کنید: How to Stay Empathic without Suffering So Much.
[6] . Higher-Order Reappraisal or Self-regulation
[7] . In-group Preference
[8]. Emory University
References
The Oxford Handbook of Compassion Science . Edited by Emma M. Seppälä, Emiliana Simon-Thomas, Stephanie L. Brown, Monica C. Worline, C. Daryl Cameron, and James R. Doty
Compassion. Bridging Practice and Science. Tania Singer, Matthias Bolz, Editors
Ashar, Y. K., Andrews-Hanna, J. R., Dimidjian, S., & Wager, T. D. (2016). Toward a neuroscience of compassion: A brain systems-based model and research agenda. In J. D. Greene, I. Morrison, & M. E. P. Seligman (Eds.), Positive neuroscience (p. 125–142). Oxford University Press. https://doi.org/10.1093/acprof:oso/9780199977925.003.0009
The Social Neuroscience of Empathy. Edited by Jean Decety and William Ickes
لینک مقالهیِ زبان اصلی در وبسایت مجلهیِ روانشناسیِ امروز:
https://www.psychologytoday.com/us/blog/parenting-neuroscience-perspective/202102/understanding-the-neuroscience-compassion